جمعه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۵

سه گفتگوی کوتاه گفتگوی اول در باره شورش تبریز

سه گفتگوي كوتاه
دكتر زري اصفهاني ــ اسماعيل وفا يغمائي
گفتگوي اول: مساله شورش تبريزو…

زري اصفهاني:
در ده پانزده روز گذشته تا امروز با مساله سياسي اجتماعي شورش وتظاهرات در شهرهاي آذربايجان روبرو بوديم و نيزچهره نامداري از فرهنگ و ادب ايران آقاي به آذين درگذشت و نيز سالگرد قيام پانزده خرداد است مي خواستم نظر شما را در اين موارد بدانم و اول از همه قيام تبريز.
يغمائي:
پيش از اين در يكي دو شعر نظراتم را نوشته ام. شورش مردم چند شهرآذربايجان گوشه اي از خشم تمام مردم ماست در مقابله با فاشيسم مذهبي حاكم بر ايران.
اصفهاني:
در خارج كشور كساني هستند كه در رابطه با مساله آذربايجان دم از استقلال و گاهي تجزيه مي زنند و از شوونيسم فارس عليه مليت ترك سخن مي گويند. نظر شما در اين باره چيست و تا چه اندازه اين نظراها واقعي است ؟
يغمائي:
جواب اينها را به تركهاي آذربايجان در داخل كشور واگذار كنيم. تركها تا به حال چندين بار در طول تاريخ جواب خودشان را داده اند ، بالاخره اين مملكت روزي از زير سلطه ملاها بيرون مي آيد و تركهاي ايران اعم از تركهاي آذري و غير اذري حرف خودشان را خواهند زد و نمايندگان خودشان را خواهند فرستاد و معلوم مي شود حقيقت چيست. زياد نگران حرفهائي كه در خارج كشور زده مي شود نباشيد و از جمله توجه كنيد وقتي كه جمهوري اسلامي دائم مي خواهد صدور انقلاب كند و اينجا و آنجا مشغول انگولك سياسي ـ اسلامي ـ توحيدي است !! مثلا آمريكا و اسرائيل بدشان نمي آيد كه از اينطرف و انطرف به طور متقابل انگولك جهاندارانه!! بكنند و بگويند تجزيه ات مي كنيم و دردسر برايت درست مي كنيم، دست اين دولتها كه چلاق نيست ماشالله از انطرف کره زمین دستشان را دراز کرده و میوه جات و ثمرات اینطرف کره ارض را در هرجا نوش جان و گوارای وجود می کنند ولي در هر حال جواب این مساله را از ميليونها ترك و آذري داخل كشور خواهيم شنيد.
اصفهاني:
و نظر خود شما ؟
يغمائي:
نظر من اين است كه چه چيز به نفع حيات و زندگي انسانها و از جمله تركها و فارسهاي مملكت ماست، بگذريم كه من با اينكه مي دانم زبان فارسي يا پارسي واقعي است و از جمله ترکهای بزرگواری چون مولوی در اعتلای ان نقش داشته اند اما سر از مليت فارس در نمي آورم! مليت فارس يعني چه؟ آيا مردم استان فارس مثلا مليت فارس دارند يا مثلا اهالي نقاط مركزي ايران؟ مثلا فارسها هم مجموعه چند ايل و قبيله هستند كه در نقاطي خاص زندگي مي كنند يا ماجرا چيز ديگري است، تاكيد مي كنم در اين زمينه نوشته محمد جلالي چيمه( م – سحر) را بخوانيد. در هر حال بايد ديد چه چيز به نفع سلامت و حيات و سر بلندي مجموعه اقوامي است كه قرنهاست تابعيت ايراني دارند وبه نظر من نخست ايراني هستند و بعد فارس و ترك و لر يا سني و شيعه و مسيحي و كليمي و بهائي و اسماعيلي و اهل حق و غيره بجز اينها تاريخ ايران در مقابل ماست با نزديك به سه هزار سال سن و سال! مي توانيم ماجراي ترك و فارس را در اين تاريخ نيز ببينيم.
اصفهاني:
مثلا؟
مثلا اين كه تركها از ساير تيره ها و تبارها اگر بيشتر ايراني نباشند كمتر ايراني نيستند. تاريخ مملكت ما در انقلاب مشروطيت مرهون تركهاست. تركهاي آذربايجان بودند كه وقتي شاه اسماعيل شكست خورد سپاهيان ترك غير ايراني دولت عثماني را بيرون ريختند. تبريز هميشه مركز اگاهي بوده است و بخش قابل توجهي از آنهائي كه باعث آبروي فرهنگ ايرانند ترك هستند. من فكر مي كنم تاريخ ايران را بايد شناخت، ما بر خلاف يوگسلاوي و عراق تازه و در فواصل جنگ جهاني اول و دوم از بطن مام ميهن متولد نشده ايم كه از ما بهتران بخواهند براي ما كارت هويت صادر كنند و تابعيت و مليت برايمان مشخص كنند !! وسرويسهاي اطلاعاتي خارجي بخواهند بر حلالزاده بودنمان گواهي بدهند.
گذشته از تنگ نظري هاي شوونيستي ، نزديك به سه هزار سال است كه مام ميهن ما بر كرسي تاريخ نشسته است و انواع فرزندان مختلف از ترك و بلوچ و فارس و لر و كرد و تركمن و عرب را، ماشاالله تعالي! حدود سيزده چهارده نوع فرزند را روي خشت انداخته و اين بچه ها دو سه هزار سال است اگر كه با لهجه هاي مختلف حرف مي زنند و زبانهاي گوناگونْ، يا خوردني ها و پوشيدني هايشان متفاوت است، و ان یکی سنگگ می خورد و این یکی نان بربری! ولي همه تابعيت ماد ر خود يعني ايران را دارند واز پستان اين خاتون شير خورده اند و با فرهنگي قدرتمند به هم پيوند خورده اند و چنانكه تاريخ مي گويد هم از زير بار اسكندر و هم از زير سلطه اسلام زور چپان شده و هم از زير يوغ مغولان و تيموريان شانه تهي كرده اند. بلوچهاي شجاع و نيرومند در بازگشت ارتش اسكندر از نواحي هند درس خوبي به او دادند. باز همين دلاوران سيستان و بلوچستان در جنوب و در شمال تركها و طالشي ها بودند كه جان مهاجمان را به لب رساندند. يعقوب ليث صفار وبابك خرمدين و گيلهاي گيلان با آن نيزه هاي هول آور كه از به ياد آوردن انها مهاجمان جرئت نداشتند از قزوين جلوتر بيايند. مغولها و تيموريان را ايراني ها از هضم رابع فرهنگي گذراندند و به قول معروف هم ختنه اشان كردند و مسلمان! و هم متمدنشان كردند و آخر كار هم خراسانيان بساطشان را جمع كردند و احتمالا تركهاي قوچاني و درگزي. اين را بايد فهميد و تفاوت ايران را با ساير كشورهائي كه الگوي از ما بهتران هستند درك كرد. بجز اين تركها ، مثلا مثل كردها و يا لرها يك قوم و قبيله اي نيستند كه در منطقه خاصي سكنا داشته باشند و فرضا اگر تركها بخواهند يكجا جمع شوند احتمالا نيمي از تهران تخليه خواهد شد و شهرهاي بزرگ و كوچك ايران به فراق جمعيت قابل توجهي از تركها دچار خواهد شد و منجمله دائي بنده در يزد بايد از عيالش جدا شود و با انداختن شير و خط بچه هايشان را بايد تقسيم كنند تا سه تا يشان با والده به آذربايجان بروند و سه تا در يزد باقي بمانند و تكليف هفتمي هم نامشخص باقي خواهد ماند!.
زري اصفهاني:
گفتيد تركها و تركهاي آذري تفاوت آنها چيست؟
يغمائي:
تركهاي آذري تركهائي هستند كه از آذربايجان برخاسته اند ولي ما در قوچان و درگز و اطراف شيراز هم ترك داريم. تركمانها هم هستند و خلاصه با طيفي رنگين از تركها در ايران روبرو هستيم.
اصفهاني:
در مورد مساله ملي چه مي گوئيد؟ بالاخره شوونيسم فارس و جود داشته يا نه؟
يغمائي:
هم مساله سركوب مليت ها واقعي است و هم سركوب زبان وهم شوونيزم و امثال اين چيزهاْ، ولي مساله مقداري ظرافت دارد و بايد درست قضيه را ديد . حتما مساله سركوب و استثمار مليتها وجود داشته و دارد. چندي قبل شنيدم كه مثلا حقوق كارگر كرد در كارخانه كمتر از حقوق كارگر فارس است! ولي چه كسي اين كارها را كرده است؟ فلان كارگر شيريني پز يزدي و معلم اصفهاني كه مثلا فارس هستند يا حكومتهاي ارتجاعي و ثروتمنداني كه با اين حكومت شريك هستند. من مي گويم حالا كه در توفان تاريخ گرفتاريم و خيلي چيزها به هم ريخته مقداري سعه صدر داشته باشيم و سركوبهائي را كه رضا شاه كرد به ريش كارگر و معلم و كاسب فارس نبنديم و جناياتي را كه موسوي اردبيلي و موسوي تبريزي كرده اند و ژنرالهاي ترك شاه در سركوب لرها انجام دادند و يا اساسا سلسله هاي حكومتگر ايران بعد از اسلام كه بيش از نود در صدشان ترك بوده اند بر دوش تركها نگذاريم . ما يك ملت بوده ايم كه توسط دولتهاي سركوبگر سركوب شده ايم و دولتهاي سركوبگر هم از مقوله زبان و هم از مقوله مذهب براي سركوب استفاده كرده اند و البته تركها و كردها و لرها و بلوچها و… بيشتر سركوب شده اند و ستم ملي را متحمل شده اند و چاره درد هم دموكراسي است و نه جنگ ميان ترك و فارس و دامن زدن به شوونيزم و امثالهم كه اگر سر و كله اين قضيه پيدا شود خون ترك و فارس بر زمين خواهد ريخت و سود را آنهائي خواهند برد كه نه دهشاهي براي ترك ارزش قائلند و نه براي فارس و ديگر مليتها.
اصفهاني:
يعني واقعا نود در صد حكومتهاي ايران بعد از اسلام در دست تركها بوده است؟
يغمائي بجز سلسله صفاري و زند و پهلوي و چند حكومت كوچك اكثرا ترك بوده اند. تماشا كنيد، سامانيان و غزنويان و سلجوقيان و خوارزمشاهيان ومغولان و تيموريان و صفويان و آق قويونلو و قراقويونلو وافشاريه و قاجاريه كه دانه درشتها هستند و تاريخ ايران را پركرده اند تمام حكومتهاي ترك تبار بوده اند كلي از خرد و ريزها هم ترك تبارند . تاريخ اين حكومتها از سركوب پر رونق است و ايا گناه به گردن تركهاست؟. در زير يوغ حكومتها ترك و لر و فارس و بلوچ و سايرين با هم ماليات مي پرداخته اند و سر كوب مي شده اند و پدرشان در مي آمده است. آيا بايد تقاص سركوب فرضا فلان خان و پادشاه ترك تبار را به گردن مردم آذربايجان انداخت و از شوونيسم حكومتي ترك سخن گفت؟ فكر مي كنم نه .
اصفهاني:
يعني شما مي گوئيد در حال حاضر بايد جاي شوونيسم را با فاشيسم حكومتي عوض كرد؟
يغمائي:
بايد عوض كرد و مخصوصا در دوران جمهوري اسلامي بايد عوض كرد. ببينيد ! جمهوري اسلامي اساسا به فارس معتقد نيست و به ترك اعتقادي ندارد او به امت اعتقاد دارد. در حقيقت به يك گله چند ده ميليوني گوسفند كه مي خواهد آنرا با صدور انقلاب چند صد ميليوني بكند! گله اي عظيم كه بتواند ارتجاعي ترين نظرات عهد بوق را و گنديده ترين نظرات فلسفي و سياسي يك مشت ملا را كه در عهد صفويه اكثرشان به ايران سرازير شدند را چرا كند و نشخوار كند . جمهوري اسلامي به كساني كه زير علم اسلام شيعي والبته با قيد ولايت فقيه هستند باور دارد و بس ، فرهنگ اين حضرات در عمق اساسا ايراني نيست، حالا ممكن است بهترين و مدرنترينشان بعد از عمري و با هزار زور و ضرب قر و قميشهاي فرهنگي ايراني هم بيايند ولي ته خط دارند در بيابانهاي قرون وسطي در سرزمينهاي عربي قدم مي زنند و اگر راست بگويند كه نمي گويند و اگر باور داشته باشند كه باور ندارند از انفاس قديسان مدد مي جويند. اينها نوعي فاشيسم خشن مذهبي را در مقابل همه و از جمله فارسها و تركها و بلوچها و تركمنها و عربها و همه و همه علم كرده اند. توجه كنيد به سركوب تبريز و مرجع بخش قابل توجهی از تركها آيه الله شريعتمداري، سركوب تركمنها، سركوب كردها، سركوب بلوچها، سركوب ماهيگيران شمالي، سركوب دانشجو يان. اينها چه كسي را سركوب نكرده اند؟ برداريد ليست تيربارانها را ببنيد فارس و ترك و كرد و لر و عرب در كنار هم به قتل رسيده اند بنابر اين دوران ملاها را با حتي رضاشاه عوضي نگيريم. من به جمهوري البته از نوع غير اسلامي و نه از نوعی که مادام العمر و بدتر از سلطنت است و دموكراسي واقعي معتقد هستم ولي هيچ ابائي ندارم كه بگويم مقايسه دوران رضاشاه و محمد رضا شاه با دوران آخوندها بي انصافي است. ايران دوران ديكتاتوريهاي سلطنتي رضاشاه و محمد رضاشاه حد فاصلي است ميان ايران عقب افتاده و ويرانه و فقر و مرض زده دوران قاجار با ده دوازده ميليون نفرجمعيت كه اكثر انها بيسواد بودند و از تراخم و مالاريا رنج مي بردند و اين ايران دوران قاجار، بعد از پنجاه و هفت هشت سال با وجود ديكتاتوري سلطنتي و سرکوبها موقعي تحويل اسلام عزيز و امامش داده شد، فارغ از شاه و سلطانش، قابل مقايسه با هيچكدام از كشورهاي جهان سوم نبود ، مي خواهم بگويم در دوران ملاها ما نه با مثلا شوونيزم رضاشاهي بلكه با يك فاشيسم بسيار گندناگ عليه تمام مردم ايران روبرو هستيم و خطر دامن زدن به شوونيزم فارس و ترك اين است كه چاقوي ملاها را تيز كنيم ومتاسفانه عليه هموطنان ترك خود هم تيز كنيم .
اصفهاني:
اگر بيشتر توضح بدهيد خوبست.
يغمائي:
ببينيد ما با يك فاشيسم تمام عيار روبرو هستيم كه وقتي به مساله فارس و ترك دامن بزنيم گويا مساله اصلي كه جمهوري اسلامي است فراموش مي شود و گويا آخوندها نماينده فارسها هستند و در حكومت فارسها نان فارسها در روغن بوده و هست، گويا مثلا خود ولي فقيه ارتجاع حضرت خامنه اي فارس است و رگ ريشه اش از جانب پدر به كورش هخامنشي و از جانب مادر به رودابه والده رستم دستان مي رسد!! گويا موسوي ارد بيلي و خلخالي و موسوي تبريزي و ملا حسني فارس هستند ، ميبينيد اتكا صرف به مقوله ترك و فارس مساله را مضحك مي كند، گويا مثلا در زندانهاي شهرهاي مختلف آذربايجان شكنجه گران و حكام شرع و قضات همه فارس و لر و بلوچ بوده اند، گويا مثلا در اين زندانها فارسها، تركها را تير باران كرده اند، و مثلا در زندانهای اصفهان و یزد ترکها فارسها را اعدام کرده اند! گويا مثلا در مجلس همه نمايندگان مرتجع فقط فارس هستند و همين طور ادامه بدهيد و ببينيد چقدر مضحك و تلخ است واين مساله مي تواند رگ غيرت بعضي ها را عليه فارسها درشت كند از انطرف ملاي پدر سوخته با علم و كتل كردن اين كه: آهاي تركها تجزيه طلبند! و نوكر بيگانه ! لشكر بيارايد و آتش جنگ و سركوب را عليه تركها تيز كند و به جو عزا و ماتم دامن بزند و خون هم كه بر زمين ريخت چشم شعور كور مي شود و اين وسط مساله اصلي محو مي شود و آخوند مي شود پرچمدار وحدت ملي و حفظ تماميت ارضي ايران در شرايط حاضر، و براي آينده هم چنان زخم چركيني باقي مي گذارد كه مي تواند باعث فجايع ديگري بشود .
اصفهاني:
چه زخم چركيني مي تواند باقي بگذارد؟
يغمائي:
زخم چركيني از نفرت ميان تركها و سايرين. زخمي كه مي تواند به طور واقعي در ذهن و ضمير خيلي ها اين مساله را دامن بزند كه ما از ايراني بودن خيري نديديم پس فكر ديگري بكنيم ، آخوندها مي توانند همان نقشي را بازي كنند كه متاسفانه در‌اغاز ورود اسلام به ايران آن اسلام زور چپان شده بازي كرد، يعني تكه تكه شدن ايران و تبديل يك دولت بزرگ به مشتي سلطان نشين كوچك. بگذاريد بدون واهمه و به عنوان كسي كه تاريخ ايران را با وسواس دنبال كرده است و اعتقاد دارد تاريخ را نبايد بازيچه بامبولهاي مذهبي و سیاسی كرد و جعل كرد بگويم كه:
اسلام اگر چه بعدها به عنوان هويتي ملي خودش را نشان داد و نقش خودش را از جمله به عنوان هويتي ملي ايفا كردْ(البته بازهم در ابتدا به ضرب شمشير قزلباشان )، در آغاز باعث تكه تكه شدن ايران شد.
ايران يك امپراطوري بزرگ بود شايد بزرگترين دولت جهان كه از آغاز تا پايان ساسانيان سه دولت بر آن حكومت كردند. ورود اسلام و فشار و غارت و اختناق دويست ساله اي كه حتي نام ايران را از صحنه تاريخ محو كرد چنان وضعي پيش آورد كه بعد از رستاخيزهاي مكرر، ديگر شاهد آن ايران يكدست سابق نيستيم و در هر بخشي دولتي سر بلند كرد و گاه چند دولت به موازات هم حكومت مي كردند و براي اهل تاريخ روشن است كه با چنين وضعيتي به قول فرزانه بزرگ ماركس(نقل به معني)، پويائي تاريخي كند مي شود و بخش عظيمي از نيروها صرف به سر و كله هم كوبيدن مي شود كه شد. از اين بگذريم و برسيم به دوره خميني . اين ظهور مجد د اسلام در داخل ايران در شكل يك حكومت گنديده شيعي با قيد ولايت فقيه است، ماجرا اين بار در شكلي ديگر دارد تكرار مي شود يعني فشار و اختناقي كه جانها را به لب رسانده است وپايه خيلي چيزها را شل كرده است و مي تواند باعث اين بشود كه اينجا و انجا زمزمه هائي بلند شود بخصوص اگر دشمن اصلي را شوونيزم فارس عليه ترك بشناسيم مي تواند فاجعه اي آفريده شود و خونريزيهائي ايجاد كند كه واقعا فاصله بياندازد يعني يكبار ديگر از بركات اسلام ارتجاعي بخشهائي از مردم ايران از هم فاصله بگيرند.
اصفهاني:
در اين كشاكش چه بايد كرد؟
يغمائي:
بايد از تعصب و دگم انديشي دوري كرد، بايد روي مساله روشنائي تاريخي انداخت، بايد حواسمان باشد كه در دامي كه ملاها و رفقايشان پهن كرده اند نيفتيم و جاي فاشيسم خامنه اي – احمدي نژاد را با شوونيسم فارس و ترك عوضي نگيريم و حواسمان باشد كه در دام مشتي حرام لقمه نيفتيم كه بعد از اين همه ضربه زدن از زاويه انساني و فرهنگي مي خواهند سقف خانه بزرگ ما ايران را كه به همه اقوام و تيره هائي كه قرنهاست تابعيت ايراني دارند در اينجا و آنجا خراب كنند. يادمان باشد كه ايران و مردمي كه در آن سكني دارند در حال عبور از يك تنگه پر توفان هستند ، تنگه اي كه ملايان و فاشيسم مذهبي و دشمنان اين آب و خاك بر عليه تمام مردم تيغ كشيده اند تنگه اي كه تنها دشمن تمام مردم يعني فاشيسم مذهبي حاكم در آن كمين كرده و ترك و فارس و بلوچ و كرد و تركمن و لر و عرب و… ايراني همدوش و همسرود بايد از آن به سوي دموكراسي كه چاره تمام دردهاست عبور كنند.
اصفهانی:
و یک سئوال مقداری شخصی, فارغ از تعهدات و مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی نظر شما در عمق وجدان کاملا شخصی نسبت به این مساله چیست؟
یغمائی:
متاسفانه ما موجوداتی واقعی هستیم ! و نمی توان وجدان شخصی را از مسئولیتهای اجتماعی جدا کرد اما من می خواهم همه بتوانند زندگی روشنی را داشته باشند و جلو بروند . من ایران را در تمامیت اش دوست دارم و با ان آمیخته ام وبرای آن نوشته و سروده ام و بخش اعظم زندگی ام را در زندان و تبعید گذرانده ام و تعهد نخست سیاسی و اجتماعی من در رابطه با ایران و مردم ایران است ولی ناسیونالیست نیستم و معتقد به زمین و انسان هستم. به زمینی مشترک که غباری است گمشده در جهانی عظیم و بر روی آن انسانهای خوب و بد. کسانی که در خودشان خلاصه نمی شوند و می اندیشند و جلو می روند وبه حیات احترام می گذارند و کسانی که به خودشان می اندیشند وبخاطر منافع خودشان جنایت می کنند. هر دو دسته می توانند فارس یا ترک یا عرب و یا اروپائی و یا آمریکائی باشند. این را باید خوب فهمید و با درک این بوی تند و نامطبوع شوونیزم ملی یا مذهبی را دریافت، و دست آخر ما بر این خاک جاودانه نیستیمو نمی گویم جزیره ای هستیم در میان ابهای مرگ که می گویم جزیره ای هستیم در میان بیکران ابدیت و راز و بنابر این به قول دکتر ساعدی اندکی وفات خواهیم کرد و حتی ناسیونالیته زمین را از دست خواهیم داد. می شود فارغ از محدوده نگاه مذهبی به طور آزاد و فلسفی گاهی به این هم اندیشید و اگر نخندید به ناسیونالیته ای جهانی به مفهومی افاقی و انفسی و آنچنان که برخی عارفان ما وبرخی اندیشمندان سایر کشورهای جهان به ان توجه داده اند فکر کرد و خود را جزئی در تغییر و حرکت در جهان بی پایان دانست و از شوونیزم علیل و رقت انگیز و در عین حال درنده و قسی دوری جست که فارغ از مرزهای تنگ مذهب و ناسیونالیزم شوونیستی وشاید به قول مولانا: آنچه اندر وهم ناید آن شویم.
پايان گفتگوي اول

هیچ نظری موجود نیست: