مرثیه
این خون دل ماست که رقصان شده در باد
زین جور که بر پاست خدا را به که فریاد
این گل که فرو ریخت نه با باد بیامد
این رنج پدر هاست که مرده ست ز بیداد
این رنج پدر هاست که مرده ست ز بیداد
شهزاده ی بر دار در آفاق تو نوری
سیمای چو خورشید تو در خون که بیالاد؟
سیمای چو خورشید تو در خون که بیالاد؟
ای عشق ترا بر سر هر دار کشیدند
تا کینه شیطان ز تماشا یت شود شاد
تا کینه شیطان ز تماشا یت شود شاد
آن دیده ی بیدار که از یار نشان داد
ای وای بگو خاک بر آن دیده که بنهاد؟
ای وای بگو خاک بر آن دیده که بنهاد؟
غم را تو بگو بر سر این خاک مگرید
کین خاک چنین شیر به میدان بفرستاد؟
کین خاک چنین شیر به میدان بفرستاد؟
بدرود شقایق! اگرت دست خزان کشت
درباغ بهاری ست ترا موعد و میلاد
درباغ بهاری ست ترا موعد و میلاد
فردا به نسیمی چو دو صد گل بشکوفد
خاک تو شود مسجد و محراب! چنین باد
خاک تو شود مسجد و محراب! چنین باد
"در کوچه های دلتنگی"
آه باز این آسمان سینه ام ابریست
جان خموش و کوچه هایش
کوچه باغ باغ دلتنگیست
هر کجا رو میکنم
جز ساز مرگ و جور و غم
آوای دیگر نیست
من نمی دانم خداوندا ! خدایا!
در میان این همه
سیّاره و خورشید و چندان کهکشان تا بینهایت!
این زمین
این سخت تلخِ پر شقاوت
گرد تا گردش جنایت
بهر چیست؟
"نسیم"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر