|
مرضیه و دخترش هنگامه. پیکرهاشان در کنار هم در آرامشگاه اور سور اواز.در حوالی پاریس در کنار هم آرمیده اند |
اندوه تو با فصل خزان شد به ره ام
ابریست دل و نگاه بر پنجره
ام
بغضی به سکوت مانده در فریادم
نقش تو و مرگ برگ در منظره ام
---------------
دیشب بخیال و در هوایت بودیم
در کوچه پی صدای پایت بودیم
شب رفت و نیامدی و ما تا دم صبح
در اشک بیاد خنده هایت بودیم
-----------
بر برگ بنفشه بوی دستانت نیست
درجان پرنده رنگ چشمانت نیست
با اینهمه در دفتر خاطرات عمر
جز نقش تو و نگاه خندانت نیست
------------------
دیشب غم تو باز مرا مهمان کرد
بس خاطره با موج زمان رقصان کرد
بر صفحه دل نشاند لبخند ترا
وآنگاه در اشک دیده ام پنهان کرد
مازیار
ایزدپناه
۱ نظر:
ای وای ببخشید .شما مازیار تشریف دارید نه کامیار . کامیا برادرتان بودند که در یک نامه مفصل شما را به بد و بیراه بسته بودند.
ارسال یک نظر