م. ت. اخلاقی
نکاتی در باره ی انقلاب ایدئو
لوژیک بخش ۱۴
بعد از گوش دادن به مصاحبه آقای همنشین بهار با آقای
اسماعیل وفا یغمائی در بحث انقلاب ایدئولوژیک بخش ۱۴ ،حقایق و وقایعی در ذهنم شروع
به رژه رفتن کردند که خود را مسئول
دانستم،آنها را در نوشته ای مطرح کنم.
بدون مقدمه شروع می
کنم،واقعیتش هم اینست که نمیدانم از کجا شروع کنم،امّا به چند مقوله مطرح شده به
عنوان یک شاهد در رابطه با ستوالات آقای همنشین بهار وپاسخهای آقای وفا یغمائی در
این بخش ۱۴، گذرا به واقعیتهائی اشاره می کنم :
در رابطه با پایه های مشترک اندیشه های شخص آقای مسعود رجوی با آیت الله ها فقط به ۲ نمونه
اکتفا می کنم (اینکه بنایانگذاران و بالاخص محمدّحنیف نژاد به چنین اعتقاداتی
ایمان داشته اند یا نه،شخصا بی خبرم ونمیدانم) .
الف : اعتقاد وایمان به استخاره ،
آقای مسعود رجوی در نشست قرارگاه بعد از عملیات پیرزومند
چلچراغ بر صحنه حاضر شد ولحظه ای پس از شروع نشست گفت : "بچه ها راستش در
رابطه با این عملیات نگران نتیجه بودم ،راستش( یا از شما چه پنهان) استخاره زدم
وآیه.... آمد " .(نام سوره یا آیه را
از خاطر برده ام) .
ب : رساله عملیه ،
در پایگاهی که در
سال ۱۳۶۵- ۱۳۶۶ در پاکستان بودم ،روزی در ردیف جزوه ها وکتابهای نشر داده شده
توّسط سازمان بهمراه دوست وهمرزم عزیزی که با هم توّسط پیک سازمان جهت پیوستن به
ارتش وسازمان (قبل از عملیات چلچراغ) به این پایگاه آورده شده بودیم، به جزوه ای
برخورد کردیم که عین رساله های عملیه آخوندی آداب وضو وغسل .........در آن توضیحات
لازم واکید داده شده بود(این دوست عزیز وگرامی هم اکنون در آلبانی است وبخاطر زیر
ضرب نبردن وی،از نام بردن ایشان معذورم) .
شخصا وبویژه این دوست وهمزندانی عزیز به مسئول پایگاه واز
جمله فرد مسئول دیگری که موسی نام داشت اعتراض وتا حدّی درگیر شدیم که این دیگر چه
مقوله ای است ؟
بحث ولایت فقیه .نایب الامامی :
الف : در سالهای دهه ۱۳۶۰ که رادیو مجاهد با پارازیت در داخل پخش می شد
وهمچنین بارها در سخنرانیهای خود شخص مسعود رجوی همیشه به این جمله کوتاه اشاره می
شد که"ولایت سفیانی" ، این جمله کوتاه در برابر "ولایت نبوی"(این
کلمه به زبان آورده نمی شد،امّا محتوا اینرا می رساند) مطرح می شد .
ب : اگر درست بخاطرم مانده باشد پس از شرکت در جلسات امام زمان(پخش نوارها) یا
شروع بحثهای انقلاب ایدئولوژیک پس از رشته عملیات مروارید (قضایای کویت،جنگ اول
خلیج) بود که من سئوالات وابهام هائی را مطرح کردم که در یک نشست که مرا
خواستند،فرمانده لشکر یا معاون فرمانده لشکر (فکر کنم آنموقع فرمانده لشکر خانمی
به اسم خواهر فائزه بود که در ترکیه ترور شد) فردی به اسم محمّد رضا مرادی نصب که
نام مستعارش برادر رسول بود به من گفت :
خمینی همه چیز را آلوده،لوث وخراب کرده،مسئله ای مثل مرجع تقلید،نایب امام
زمان وچند مورد دیگر،وسپس اضافه کرد که
مسعود"مرجع تقلید" واقعی ماست .
باید یاد آوری کنم که این شخص یعنی برادر
رسول آدم بسیار مودب وافتاده ای بود .
یعنی به همه مقولات آخوندی مثل مرجع تقلید،ولایت فقیه وووو ایمان دارند،امّا
معتقدند که آخوندها همه آنها را غصب و آلوده کرده اند .
- حسرت ولایت فقیه خوردن شخص مسعود رجوی
لازم به تاکید است که این حسرت"ولایت فقیه" خوردن شخص خود مسعود
رجوی در ست بعد از دادن گزارشات برخی از رزمندگان ارتش آزادیبخش به شیوه جنگیدن عدّه ای از نیروهای
رژِیم در عملیات فروغ جاویدان به شخص مسعود رجوی بود که بیشتر گل کرد وسوراخ دعا
را پیدا کرد، بعدا بین خودمان شنیدم که به او گزارش داده بودند که :
" عده ای از نیروهای پاسدار رژیم به اسارت ما (رزمندگان ارتش) در آمدند ،از آنها
خواسته بودند که بگویند"مرگ بر خمینی ،درود بر رجوی" که آنها فریاد زده
بوند"مرگ بر رجوی ودرود بر امام خمینی" .
مسعود بر مبنای همین گزارشها بود که در نشست بعد از فروغ(بحث عبور از تنگه)
این مسئله را تیز کردو گفت : نیروهای خمینی به خمینی(رهبرشان) وصل بودند وشما نه
،وعلّت ماندنتان در پشت تنگه همین بود،شما با پای رهبری به نبرد با خمینی نرفتید .
وبر همین تحلیل بود که همه را مقصر
نرسیدن به هدف عملیات فروغ جاویدان یعنی عبور از "تنگه" و نرسیدن به
تهران دانست . وباید یاد آوری کنم که در آنجا بود که خود متوّجه " نقش تقدّس
رهبر" افتاد واز آنجا بود که شروع به تقدّس سازی خویش کرد (که بنظر اینجانب
غیبت چند ساله ایشان هم در ادامه همان استراتژی است ونه مسائل امنیتی) .
- استقلال عملی سازمان مجاهدین وشخص مسعود رجوی،
بعد از اینکه اعلام شد که امام دجّالان یعنی خمینی ملعون بیمار است وبه درک
واصل شدن او حتمی است ،ما همه به حالت آماده باش %۱۰۰ در آمدیم واگر اشتباه نکنم
نیروهائی هم از خارج بسیج شدند . همه منتظر عملیات بودیم ،امّا "دجال"
مرد و خبری از عملیات نشد .
نشستی برگزار شد که بخاطر مرگ خمیمی "دجال" پراز شادی و ولوله بود
،مسعود در آن نشست عین جمله زیر ر ا گفت :
" دق الباب کردیم ،"سیدالرئیس" یا صاحبخانه جواب نداد" .
آیا این استقلال عمل است ؟
- نمونه ای دیگر از اسقلال:
ما تقریبا در تمامی بخش های ارتش و بویژه در آشپزخانه ها تعدادی کارگر سودانی داشتیم
که برخی از آنها تقریبا فارسی هم یاد گرفته بودند .در رشته عملیاتهای
مروارید برخی از آنها (حدّ اقل در لشکر خودمان) در توپخانه حضور پیدا کردند و
مسئولیت عملی شلیک توپ ۱۲۰ میلیمتری با آنها بود(در این رابطه در برخی از لشکرها
تآترهای فکاهی هم به اجرا در آمد) .
- ازدواج مسعود رجوی با مریم قجر عضدانلو( همسر نفر شماره ۲
سازمان ورفیق شفیق مسعود رجوی ،یعنی آقای مهدی ابریشمچی) :
نکته : زمانی که در روابط بودم ومعترض به مسائلی ، بعد از
اعتراضات به حقّ، " آر پی جی " خورده وبه رده عضو" تیم" تعدیل
درجه پیدا کرده وسپس تسویه وتحت عنوان ماموریت، به اروپا !!؟؟؟ اعزام (تبعید) شدم
. در این زمان یعنی در اواخر سال ۱۳۷۰ شمسی و اوایل اگر اشتباه نکنم مارس ۱۹۹۲ با اینکه میدانستم
مورد غضب قرار گرفته ام وتقریبا با آن دیدگاه در آن زمان عمل آنها را عادی و حقّ
میدانستم ، نامه ای از سر جانسوزی برای شخص مسعود رجوی ارسال کرده ودر ان به مسئله انقلاب ایدئو لوژیک زیاد
پرداخته بودم . ودر آن نامه جمله زیر را که از زبان یکی از دوستان وهمزندانیم "محمّد نانوائی" که در عملیات فروغ خونش بر خاک ایران ریخت یاد
آورشدم که :
محمّد همیشه چه در زندان وچه در بیرون زندان می گفت :
مگر در اسلام قانونی به اسم "صیغه
خواهر برادری" وجود ندارد که دو نامحرم را بهم محرم و خواهر وبرادر می کند ؟
اگر چنین است پس چه ضرورتی دارد که حتما باید مریم زن مسعود رجوی بشود ؟و می
گفت پشیزی من به این ازدواج اعتقاد ندارم . همه اش بازی است ،بازی .
توّجه : لعنت آدم وعالم بر من باد که اگر چنین مطالبی را از روی
دشمنی شخصی یا غرض فردی نسبت به مسعود رجوی نوشته ام ،تمامی درد من اینست که این همه فداکاری ودست آورد سیاسی را
به کجا رساند وبه اعتقاد من همه دست آوردها را به خمینی و در جاهائی به شاه آلوده
کرد وروح خمینی پلید را در گور شاد نمود، و ما را که مملو از آتش وعشق به مبارزه
به میهن ومردم بودیم اینچنین در غربت خانه نشین کرد وهمه چیز را"تقی شهرام
وارانه" از ما غصب نمود .
در آخر هم ابتدا به رژِیم ونیروهای
سرتا پا فساد وهرزه پیر "خمینی- خامنه ای " باید این جمله کوتاه
را گفت که :
دلیلی نیست که اگر کسی از همسر نامرد یا نازن خویش بهر دلیلی واختلافی جدا شده
،به فکر کثیف وعلیلت خطور کند که به آغوش توی "هرزه پیر" روی خواهد آورد
،مگر اینکه از جنس خودت باشد ویا او را با عملکرد خویش همجنس تو کرده باشند .
وخطاب به پیروان فحّاش مسعود هم باید یاد آوری کرد که :
اگر هزاران بار منتقدین را به دشنام بکشید ،اگر فیش حقوقی وزارت اطّلاعات به
کمک رژیم حرام لقمه اسلامی ایران برایشان
جعل وحتّی اثبات کنید ،تا آنجائی که"ناحقّی" نشود ،دست از روشنگری
برنباید داشت .چرا که با همان ایمانی که در
زمان شاه ،جان برکف ،بر کف خیابانها فریاد آزادی زدند ،وسپس به دنبال خیانت این
امام بی شرفان با تمام ایمان به چهره وریش او تف کرده وراه مبارزه با او را در پیش
گرفتند وا ز همه چیز وهمه کس خویش گذشتند وبه دنبال وعدهای مسعود،با تمام ایمان به
راه او پا گذاشتند واز هیچ چیز دریغ نکردند ،از روشنگری در رابطه
با عملکردهای غلط مسعود ،بدانید که کوتاهی
نخواهد شد .
آدرس بخش ۱۴
م- ت اخلاقی
1 مهرماه ۱۳۹۴
۲ نظر:
آقای اخلاقی سلام
مسعود بارها عنوان میکرد آنها میگویند ولایت فقیه ما میگویم رهبر عقیدتی
البته اینجا هم دورغ گفت و کلمه ما را به جای من غالب کرد.
شما در انتها از روشنگری نوشتید و باید بایداز عملکرد غلط مسعود گفت و روشنگری کرد.
آقای اخلاقی این عملکرد غلط نیست این خیانت آشکار است .
اصل امامت در تفکر شیعه یعنی ولایت فقیه شما شیعه هستید باید به آن ملزم باشید،نه نیستی
باید این فکر را بکنی تو فاضلاب و لا غیر.
نماد این اندیشه علی ابن ابیطالب و حسین ابن علی معرفی میشوند که هیچ ربطی به تفکر شیعی ندارد.
آیا علی ابن ابیطالب که سخنان وموضعگیریهای وی درنهج البلاغه کاملاروشن است آیا
نمی توانست این فکر را اعلام و ازآن دفاع کند.و بحث سرقت رهبری که میشود کاملا درست است چرا که آن کفن پاره...صفر این آقا نیست.
مهدی
مشکل آقای رجوی اعتقادداشتن یا نداشتن به عقیده ای نیست. ایشان که خود را با کمی تخفیف یعد از خدا میداند معتقد است که هرچه بگوید درست است. هرچند که روز بعد خلاف آنرا بگوید. اعتقاد او از زاویه ما دیکتاتوری مطلق است. از نظر خودشان ولایت مطلق یعنی بقیه با معذرت از همه، گاو و گوسفند و فقط و فقط باید بع بع کنان بدنبال او بروند. خدایی نکرده فکر نکنید اینجانب قصد توهین به اقای رجوی را ندارم. خیر. بنده بعد از نزدیک به چهل سال بع بع کردن دنبال ایشان اینرا میگویم و این عین خواسته و رفتار رجوی است که میگوید، میخواهد و عمل میکند. همه مواردی که شما در نوشته خود اشاره کردید را او انجام داده و میدهد. مهم این است که او فکر کند چه باید بگوید که بقیه را بدنبال خودش بکشد. وقتی هم که بقیه فقط و فقط بع بع کن باشند من هم باشم به اینکه چه میگویم توجه زیادی نمیکنم.
ارسال یک نظر