عاطفه اقبال : در کنار هم و نه در مقابل هم
به مناسبت روز منع خشونت علیه زنان
امروز روز منع خشونت علیه زنان است. دلم میخواست مطلبی در این رابطه بنویسم ولی هیچوقت قلمم به سمت نوشتن کلیشه ای در مورد روزهای مشخصی که برای ما تعیین میکنند، نرفته است. باید قبل از هر چیز موضوع مرا جذب کند تا بتوانم در مورد آن بنویسم. راستش اساسا هیچوقت از روزهای خاص خوشم نیامده است : روز زن، روز مادر، روز پدر، روز خواهر و برادر، روز عمه و ..... اما در این میان یک کلمه در ذهنم برجسته شده است و آن کلمه " زن " است. همان زنی که در میهن من نفس وجود داشتن و نفس کشیدنش هم گناه و جرم محسوب میشود. همان زنی که بقول سیمون دوبووار " جنس دوم" است. در سراسر جهان هم با وجود تمام آزادی های که به همت خودش به آن دست یافته هنوز همان " جنس دوم " است حتی اگر خودش را خیلی آزاد بداند. به نظر من مشکل اصلی در این "جنس" دانستن "انسانها" است. وقتی که انسان "جنس" شد دیگر خیلی تفاوتی ندارد ، جنس اول باشد یا دوم! به هر حال " جنس " است و نه " انسان"! عده ای عقیده دارند که می شود زن را با تبعیض مثبت آزاد کرده و او را با مرد برابر کرد. من اما، با احترام به دیدگاه های دیگر، نظرم همیشه این بوده است که نه فقط زنان بلکه هیچکس را نمی توان با تبعیض مثبت به جایی رساند. در دیدگاه من، تبعیض مثبت باعث خواهد شد که در مرحله ای دیگر، اینبار مردان باشند که برای حق برابری خود بجنگند . مردانی که به نوبه خود " جنس دوم" خواهند شد ، برای اینکه زنان به "جنس اول" تبدیل شوند. من مخالف هر گونه تبعیض هستم، چه مثبت و چه منفی، برای اینکه معتقدم این تبعیض مثبت در دراز مدت نه به مساوات که باز هم به تبعیضی منفی در جهت دیگر خواهد رسید. برای من برابری اولین شرط آزادی است. اینکه به مرد و به زن نه به عنوان جنس و کالا، بلکه به عنوان یک انسان در وحله ی اول نگاه کنیم. آنگاه دیگر خود بخود معنای جنس بودن انسان، چه اول و چه دومش از ذهنمان ناپدید خواهد شد. من فکر میکنم، آگاهی تنها چیزی است که میتواند برابری را برای انسانها به ارمغان بیاورد. در جامعه ای که زن و مرد، هیچ کدام، نه تنها رتبه اول و دوم نگیرند بلکه اصلا "جنس" نباشند. من معتقد به "تبعیض مثبت" آنگونه که بعضی از فمینیست ها میگویند، نیستم، معتقد به برابری هستم. در سیستمی که برابری حاکم باشد، مطمئن باشید که هر کس جای خود را خواهد یافت. وگرنه در دنیایی که منطق آن بر قدرت و سرمایه میگردد و به همه انسانها به دید کالا نگریسته میشود. هر کس که در قدرت سهمی نداشته باشد، چه زن و چه مرد، همان " جنس دوم " است . چون به هر حال کالا است. برای همین هم آگاهی نقش اساسی را در این زمینه بازی میکند. کسی که آگاه باشد زیر سلطه زور نمیرود و حق خود را بدست می آورد. در دنیایی که هر کس که قدرتش بیشتر است به ضعیف تر از خودش زور میگوید، قبل از هر چیز باید با بالا بردن آگاهی انسانها این معادله را عوض کرد تا دیگر هیچ کس بر کس دیگری برتر نباشد. من همیشه گفته ام که ما زنها نیازی به صدقه و دلسوزی و امتیاز مثبت در برابر مردان نداریم، بلکه به امکانات برابر احتیاج داریم. با امکانات برابر خودمان خواهیم توانست به این برابری دست پیدا کنیم. من خود را هرگز یک فمینیست ندانسته ام و با افکار فمینیستی نیز زیاد میانه ای نداشته ام، راستش نقاط اشتراکم با مردان همیشه زیاد بوده است و دوستان بسیاری در میان آنها داشته ام و هیچگاه نیز در برابرشان احساس کم آوردن و ضعیف بودن نکرده ام. این احساس همیشه برای من ناآشنا بوده است. ریشه این نابرابری قبل از هر چیز در ذهن زنی است که خود را نابرابر با مرد می داند. من معتقدم که باید دست در دست مردان به مبارزه اجتماعی پا نهاد و برای حقوق انسانها مبارزه کرد. مبارزه ما در برابر هم نیست، در کنار هم است. من امتیاز مثبت را از هیچ کس گدایی نمیکنم. برای هیچ زنی هم اینرا گدایی نخواهم کرد. من قبل از اینکه یک زن باشم ، خودم را یک انسان میدانم و میخواهم که انسانها را با هر تفاوتی چه جنسی، چه طبقاتی و چه نژادی، برابر ببینم. فکر میکنم راه رهایی هر انسان جدای از زن و یا مرد بودنش این است که در درجه اول به آگاهی دست بیابد و خود زنجیرهای دست و پایش را باز کند و نه اینکه به او آزادی و رهایی اش را با تبعیض مثبت صدقه بدهند. فکر میکنم هیچ زنی احتیاج به صدقه ندارد بلکه اگر امکانات برابر برای زنان و مردان و برای طبقات اجتماعی بوجود بیاید هر کس قادر خواهد بود استعدادهای نهفته در درونش را شکوفا کرده و صلاحیت های خود را در هر زمینه ای آشکار کرده و مسئولیت هایش را به عهده بگیرد. برای همین با آنها که همیشه به زن به عنوان یک افلیج، یک ناتوان و یک بچه کوچک و یا دست و پا چلفتی مینگرند که باید دستش را گرفت، هوایش را داشت و یا به او امتیاز داد تا بتواند روی پایش بایستد، هیچ میانه ای نداشته ام. فراموش نکینم که زن و مرد در کنار هم معنی می یابند و یکدیگر را کامل میکنند و نه در مقابل هم به امید روزی که نه تنها خشونت علیه هیچ زنی بلکه خشونت علیه هیچ مردی و هیچ انسانی وجود نداشته باشد. به امید روزی که مرد و زن با هم جامعه را به سمت رشد و شکوفایی ببرند. و در دام جدال های بیهوده ای که جامعه سرمایه داری میخواهد با بوجود آوردن تبعیضات به طبقات مختلف تحمیل کنند، نیفتند. برای اینکه اگر همه ما هدف واحدمان آزادی و برابری انسانها باشد، سریعتر به این هدف خواهیم رسید. و این همان چیزی است که قدرتمندان جهان نمیخواهند. برای همین هم هست که اختلافات طبقاتی، مذهبی، نژادی، عقیدتی و جنسیتی.... در دنیا اینهمه دامن زده میشود و مردم بجای اینکه دست در دست هم در برابر کسانی که همه زندگیشان را غارت می کنند، بایستند. در برابر یکدیگر صف کشیده اند و همدیگر را هدف قرار داده اند. مسلمان در برابر مسیحی، یهود در برابر مسلمان، زن در برابر مرد، سفید در برابر سیاه و ......برای ما مبارزات فرعی و بیهوده بوجود آورده اند تا از مبارزه اصلی بازمان بدارند. تا از یاد ببریم که تضاد اصلی و مبارزه اصلی بین استثمارگر و استثمار شونده است. فکر میکنم که نبرد ما چه زن و چه مرد در همین نقطه به هم گره میخورد. نبردی برای برابری همه طبقات اجتماعی، نبردی برای رهایی نوع بشر. همین عاطفه اقبال - 25 نوامبر 2010atefehm@hotmail.com
به مناسبت روز منع خشونت علیه زنان
امروز روز منع خشونت علیه زنان است. دلم میخواست مطلبی در این رابطه بنویسم ولی هیچوقت قلمم به سمت نوشتن کلیشه ای در مورد روزهای مشخصی که برای ما تعیین میکنند، نرفته است. باید قبل از هر چیز موضوع مرا جذب کند تا بتوانم در مورد آن بنویسم. راستش اساسا هیچوقت از روزهای خاص خوشم نیامده است : روز زن، روز مادر، روز پدر، روز خواهر و برادر، روز عمه و ..... اما در این میان یک کلمه در ذهنم برجسته شده است و آن کلمه " زن " است. همان زنی که در میهن من نفس وجود داشتن و نفس کشیدنش هم گناه و جرم محسوب میشود. همان زنی که بقول سیمون دوبووار " جنس دوم" است. در سراسر جهان هم با وجود تمام آزادی های که به همت خودش به آن دست یافته هنوز همان " جنس دوم " است حتی اگر خودش را خیلی آزاد بداند. به نظر من مشکل اصلی در این "جنس" دانستن "انسانها" است. وقتی که انسان "جنس" شد دیگر خیلی تفاوتی ندارد ، جنس اول باشد یا دوم! به هر حال " جنس " است و نه " انسان"! عده ای عقیده دارند که می شود زن را با تبعیض مثبت آزاد کرده و او را با مرد برابر کرد. من اما، با احترام به دیدگاه های دیگر، نظرم همیشه این بوده است که نه فقط زنان بلکه هیچکس را نمی توان با تبعیض مثبت به جایی رساند. در دیدگاه من، تبعیض مثبت باعث خواهد شد که در مرحله ای دیگر، اینبار مردان باشند که برای حق برابری خود بجنگند . مردانی که به نوبه خود " جنس دوم" خواهند شد ، برای اینکه زنان به "جنس اول" تبدیل شوند. من مخالف هر گونه تبعیض هستم، چه مثبت و چه منفی، برای اینکه معتقدم این تبعیض مثبت در دراز مدت نه به مساوات که باز هم به تبعیضی منفی در جهت دیگر خواهد رسید. برای من برابری اولین شرط آزادی است. اینکه به مرد و به زن نه به عنوان جنس و کالا، بلکه به عنوان یک انسان در وحله ی اول نگاه کنیم. آنگاه دیگر خود بخود معنای جنس بودن انسان، چه اول و چه دومش از ذهنمان ناپدید خواهد شد. من فکر میکنم، آگاهی تنها چیزی است که میتواند برابری را برای انسانها به ارمغان بیاورد. در جامعه ای که زن و مرد، هیچ کدام، نه تنها رتبه اول و دوم نگیرند بلکه اصلا "جنس" نباشند. من معتقد به "تبعیض مثبت" آنگونه که بعضی از فمینیست ها میگویند، نیستم، معتقد به برابری هستم. در سیستمی که برابری حاکم باشد، مطمئن باشید که هر کس جای خود را خواهد یافت. وگرنه در دنیایی که منطق آن بر قدرت و سرمایه میگردد و به همه انسانها به دید کالا نگریسته میشود. هر کس که در قدرت سهمی نداشته باشد، چه زن و چه مرد، همان " جنس دوم " است . چون به هر حال کالا است. برای همین هم آگاهی نقش اساسی را در این زمینه بازی میکند. کسی که آگاه باشد زیر سلطه زور نمیرود و حق خود را بدست می آورد. در دنیایی که هر کس که قدرتش بیشتر است به ضعیف تر از خودش زور میگوید، قبل از هر چیز باید با بالا بردن آگاهی انسانها این معادله را عوض کرد تا دیگر هیچ کس بر کس دیگری برتر نباشد. من همیشه گفته ام که ما زنها نیازی به صدقه و دلسوزی و امتیاز مثبت در برابر مردان نداریم، بلکه به امکانات برابر احتیاج داریم. با امکانات برابر خودمان خواهیم توانست به این برابری دست پیدا کنیم. من خود را هرگز یک فمینیست ندانسته ام و با افکار فمینیستی نیز زیاد میانه ای نداشته ام، راستش نقاط اشتراکم با مردان همیشه زیاد بوده است و دوستان بسیاری در میان آنها داشته ام و هیچگاه نیز در برابرشان احساس کم آوردن و ضعیف بودن نکرده ام. این احساس همیشه برای من ناآشنا بوده است. ریشه این نابرابری قبل از هر چیز در ذهن زنی است که خود را نابرابر با مرد می داند. من معتقدم که باید دست در دست مردان به مبارزه اجتماعی پا نهاد و برای حقوق انسانها مبارزه کرد. مبارزه ما در برابر هم نیست، در کنار هم است. من امتیاز مثبت را از هیچ کس گدایی نمیکنم. برای هیچ زنی هم اینرا گدایی نخواهم کرد. من قبل از اینکه یک زن باشم ، خودم را یک انسان میدانم و میخواهم که انسانها را با هر تفاوتی چه جنسی، چه طبقاتی و چه نژادی، برابر ببینم. فکر میکنم راه رهایی هر انسان جدای از زن و یا مرد بودنش این است که در درجه اول به آگاهی دست بیابد و خود زنجیرهای دست و پایش را باز کند و نه اینکه به او آزادی و رهایی اش را با تبعیض مثبت صدقه بدهند. فکر میکنم هیچ زنی احتیاج به صدقه ندارد بلکه اگر امکانات برابر برای زنان و مردان و برای طبقات اجتماعی بوجود بیاید هر کس قادر خواهد بود استعدادهای نهفته در درونش را شکوفا کرده و صلاحیت های خود را در هر زمینه ای آشکار کرده و مسئولیت هایش را به عهده بگیرد. برای همین با آنها که همیشه به زن به عنوان یک افلیج، یک ناتوان و یک بچه کوچک و یا دست و پا چلفتی مینگرند که باید دستش را گرفت، هوایش را داشت و یا به او امتیاز داد تا بتواند روی پایش بایستد، هیچ میانه ای نداشته ام. فراموش نکینم که زن و مرد در کنار هم معنی می یابند و یکدیگر را کامل میکنند و نه در مقابل هم به امید روزی که نه تنها خشونت علیه هیچ زنی بلکه خشونت علیه هیچ مردی و هیچ انسانی وجود نداشته باشد. به امید روزی که مرد و زن با هم جامعه را به سمت رشد و شکوفایی ببرند. و در دام جدال های بیهوده ای که جامعه سرمایه داری میخواهد با بوجود آوردن تبعیضات به طبقات مختلف تحمیل کنند، نیفتند. برای اینکه اگر همه ما هدف واحدمان آزادی و برابری انسانها باشد، سریعتر به این هدف خواهیم رسید. و این همان چیزی است که قدرتمندان جهان نمیخواهند. برای همین هم هست که اختلافات طبقاتی، مذهبی، نژادی، عقیدتی و جنسیتی.... در دنیا اینهمه دامن زده میشود و مردم بجای اینکه دست در دست هم در برابر کسانی که همه زندگیشان را غارت می کنند، بایستند. در برابر یکدیگر صف کشیده اند و همدیگر را هدف قرار داده اند. مسلمان در برابر مسیحی، یهود در برابر مسلمان، زن در برابر مرد، سفید در برابر سیاه و ......برای ما مبارزات فرعی و بیهوده بوجود آورده اند تا از مبارزه اصلی بازمان بدارند. تا از یاد ببریم که تضاد اصلی و مبارزه اصلی بین استثمارگر و استثمار شونده است. فکر میکنم که نبرد ما چه زن و چه مرد در همین نقطه به هم گره میخورد. نبردی برای برابری همه طبقات اجتماعی، نبردی برای رهایی نوع بشر. همین عاطفه اقبال - 25 نوامبر 2010atefehm@hotmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر