آقای
علی دزیانی جوابی با تامل به واکنش سراسیمه من نوشته اند که ملاحظه
میکنید.بعد از تبریک به حساسیت شامه ایشان درشناخت بوی لجن، فقط عرض میکنم
که آن لجن نامه فقط باز کردن گوشه درب کنسروی بود که گوشه ای از حقایق فقط گوشه ای از حقایق سی سال گذشته را در خود دارد وتندی بوی آن تقصیر من نیست تقصیر حقایق درون قوطی است وبس، و نیز آنچه خود ایشان به خود نسبت داده اند اساسا در یاداشت من وجود
ندارد و برداشت شخصی ایشان و تحلیل و تفسیر خود اودر باره خودش از نوشته من است....نمیدانم اینها را از کجا آورده ای برادر من! لینک ضمیمه است
دوباره مطالعه بفرما(من باب اطلاع..برهای تازه باغ! اسماعیل وفا یغمائی)من اعتقاد دارم
تاکید میکنم شما هم دارای اختیار هستی و هم قدرت تصمیم گیری داری، آنقدر زیاد که حدود بیست و شش سال قبل، یعنی هجده سال قبل از من با تصمیم و اختیاردست اهل و عیال را گرفته به دنبال کار و زندگی شرافتمندانه شتافتی. شما بازیچه دست کسی نیستی ومختارانه هم اعمال نیک را انجام میدهی و هم از بساط ننگ آلود پرهیز میکنی در این تردیدی نیست باز هم حدود بیست و شش سال قبل این را نشان دادی. از تحلیل سیاسی و ایدئولوژیک سرکار میگذرم و ادب و برق شعور در نوشتن ات را ستایش میکنم و دلم میخواست با این وجدان تند و تیز انقلابی!و قلم پاکیزه! بجای کار و بار و کاسبی فعلی، در نشریات و رسانه های همان نیروی رزمنده و پیشتاز مقاومتی که از آن یاد کرده ای قلم میزدی و افرادی امثال مرا ادب میفرمودی و به راه راست هدایت نموده و یا افشا میفرمودی. نمیدانم چرا این چنین نیست؟ آرزو میکنم که آن باقیمانده ذرات شرف را همیشه با خود داشته باشی و در مورد شرف من هم که نوشته ای هیچ از آن باقی نمانده جدا متاسفم کاش چیزی باقی مانده بود که مقداری از آن را به شما اهدا میکردم تا بر شرف شما افزوده شود ولی چه باید کرد دستمان خالیست و هر چه شرف و صدق و صفا بوده و هست آمیخته با شما و دوستان باشرف شماست که انشالله تعالی روز به روز زیادتر شود و بهره اش را ببرید.بقیه چیزها را بر عهده گذر ایام بگذاریم منجمله جواب تناقضی را که در نوشته من یافته اید با طلب طول عمر و موفقیت برای آقای علی دزیانی مطلب ایشان را میخوانیم
اسماعیل وفا یغمائی
26ژوئن 2013
علی دزیانی: پاسخی کوتاه به یغمایی!
درپی اتنشار اعتراض اینجانب نسبت به درج نام خود وبرادرشهیدم درلجن نامه ای که ازآن قویا بوی آلودگی استشمام میشد، اسماعیل یغمایی دریک واکنش سراسیمه وتوهین آمیز، مرا فاقد اختیار وشعور وقدرت تصمیم گیری دانسته وادعا کرده است که اینجانب توسط تشکیلات مجاهدین برای نوشتن «انزجار نامه» علیه او «دق الباب»شده ام. یغمایی با این پاسخ اقدام به یک قلم قیاس به نفس واضح نموده که گویی عالم وآدم مثل خود ایشان، خارج از ارادهٌ خویش اینور وآنورشده وبازیچه دست این وآنند وهیچکس مختارانه نه اقدام به عملی نیک میکند ویا ازبساط ننگ آلودی پرهیزمینماید.
با اینحال درپاسخ به ادعای مضحک ایشان باید به عرض برسانم که:
خوشا به آن کس وانسانی که«مجاهدین» اورا «دق الباب» کنند ونه «وزارت اطلاعات» و«انجمن نجاست» ومزدوران وتوابان وتفاله های دست چندم رژیمی که عصاره هزارسال پلیدی وخباثت تاریخ را برپیشانی دارد. بگذریم که «یغمایی» درخلال این پرت وپلا گوییهای عفن یک تناقض مضحک را نیز بلاجواب میگذارد که چگونه یک تشکیلات به قول اودرهمان یادداشت، «مستاصل» و «درحال سقوط» که «ازپای بست» نیز ویران است، چنین قدرت ونفوذی میتواند برانسانهایی که«یک ربع قرن» آنها را ترک کرده اند داشته باشد که با یک دق الباب، «انزجارنامه» بر علیه اسماعیل یغمایی بنویسند!!!
ولی جناب اسماعیل خان، باوربفرمایید که مرا مجاهدین دق الباب نکرده اند وفکرنمیکنم درعصراینترنت که«اتفاقاً» امروز تمام عرض وطول امثال شما را درمبارزه تصرف کرده است، نیازی هم به چنین کاری وجود داشته باشد. مرا آن ذرات باقیمانده وجدان وشرف انسانی ام«دق الباب» نموده است، همان چیزی که درمورد شما هیچ ازآن باقی نمانده و«همه اش» را متاسفانه بر باد داده اید.
آخر این بساطی را که شما دراروپا برای خنجر زدن برگردهً نیروی رزمنده پیشتاز مقاومت پهن کرده اید باورکنید آنقدرشنیع وخائنانه ورذیلانه ومشمئزکننده وعاری ازشرافت است که هرانسان با وجدان ومنصفی را - ولو آنکه به قول شما «ربع قرن» ازتشکیلات مجاهدین هم بدور بوده باشد ـ به واکنش و ابراز انزجار برمی انگیزد وهیچ نیازی به «دق الباب»هم ندارد!
تاکید میکنم شما هم دارای اختیار هستی و هم قدرت تصمیم گیری داری، آنقدر زیاد که حدود بیست و شش سال قبل، یعنی هجده سال قبل از من با تصمیم و اختیاردست اهل و عیال را گرفته به دنبال کار و زندگی شرافتمندانه شتافتی. شما بازیچه دست کسی نیستی ومختارانه هم اعمال نیک را انجام میدهی و هم از بساط ننگ آلود پرهیز میکنی در این تردیدی نیست باز هم حدود بیست و شش سال قبل این را نشان دادی. از تحلیل سیاسی و ایدئولوژیک سرکار میگذرم و ادب و برق شعور در نوشتن ات را ستایش میکنم و دلم میخواست با این وجدان تند و تیز انقلابی!و قلم پاکیزه! بجای کار و بار و کاسبی فعلی، در نشریات و رسانه های همان نیروی رزمنده و پیشتاز مقاومتی که از آن یاد کرده ای قلم میزدی و افرادی امثال مرا ادب میفرمودی و به راه راست هدایت نموده و یا افشا میفرمودی. نمیدانم چرا این چنین نیست؟ آرزو میکنم که آن باقیمانده ذرات شرف را همیشه با خود داشته باشی و در مورد شرف من هم که نوشته ای هیچ از آن باقی نمانده جدا متاسفم کاش چیزی باقی مانده بود که مقداری از آن را به شما اهدا میکردم تا بر شرف شما افزوده شود ولی چه باید کرد دستمان خالیست و هر چه شرف و صدق و صفا بوده و هست آمیخته با شما و دوستان باشرف شماست که انشالله تعالی روز به روز زیادتر شود و بهره اش را ببرید.بقیه چیزها را بر عهده گذر ایام بگذاریم منجمله جواب تناقضی را که در نوشته من یافته اید با طلب طول عمر و موفقیت برای آقای علی دزیانی مطلب ایشان را میخوانیم
اسماعیل وفا یغمائی
26ژوئن 2013
علی دزیانی: پاسخی کوتاه به یغمایی!
درپی اتنشار اعتراض اینجانب نسبت به درج نام خود وبرادرشهیدم درلجن نامه ای که ازآن قویا بوی آلودگی استشمام میشد، اسماعیل یغمایی دریک واکنش سراسیمه وتوهین آمیز، مرا فاقد اختیار وشعور وقدرت تصمیم گیری دانسته وادعا کرده است که اینجانب توسط تشکیلات مجاهدین برای نوشتن «انزجار نامه» علیه او «دق الباب»شده ام. یغمایی با این پاسخ اقدام به یک قلم قیاس به نفس واضح نموده که گویی عالم وآدم مثل خود ایشان، خارج از ارادهٌ خویش اینور وآنورشده وبازیچه دست این وآنند وهیچکس مختارانه نه اقدام به عملی نیک میکند ویا ازبساط ننگ آلودی پرهیزمینماید.
با اینحال درپاسخ به ادعای مضحک ایشان باید به عرض برسانم که:
خوشا به آن کس وانسانی که«مجاهدین» اورا «دق الباب» کنند ونه «وزارت اطلاعات» و«انجمن نجاست» ومزدوران وتوابان وتفاله های دست چندم رژیمی که عصاره هزارسال پلیدی وخباثت تاریخ را برپیشانی دارد. بگذریم که «یغمایی» درخلال این پرت وپلا گوییهای عفن یک تناقض مضحک را نیز بلاجواب میگذارد که چگونه یک تشکیلات به قول اودرهمان یادداشت، «مستاصل» و «درحال سقوط» که «ازپای بست» نیز ویران است، چنین قدرت ونفوذی میتواند برانسانهایی که«یک ربع قرن» آنها را ترک کرده اند داشته باشد که با یک دق الباب، «انزجارنامه» بر علیه اسماعیل یغمایی بنویسند!!!
ولی جناب اسماعیل خان، باوربفرمایید که مرا مجاهدین دق الباب نکرده اند وفکرنمیکنم درعصراینترنت که«اتفاقاً» امروز تمام عرض وطول امثال شما را درمبارزه تصرف کرده است، نیازی هم به چنین کاری وجود داشته باشد. مرا آن ذرات باقیمانده وجدان وشرف انسانی ام«دق الباب» نموده است، همان چیزی که درمورد شما هیچ ازآن باقی نمانده و«همه اش» را متاسفانه بر باد داده اید.
آخر این بساطی را که شما دراروپا برای خنجر زدن برگردهً نیروی رزمنده پیشتاز مقاومت پهن کرده اید باورکنید آنقدرشنیع وخائنانه ورذیلانه ومشمئزکننده وعاری ازشرافت است که هرانسان با وجدان ومنصفی را - ولو آنکه به قول شما «ربع قرن» ازتشکیلات مجاهدین هم بدور بوده باشد ـ به واکنش و ابراز انزجار برمی انگیزد وهیچ نیازی به «دق الباب»هم ندارد!
۱ نظر:
با سلام، باید هشیار بود رهبری مجاهدین به حای پاسخ گویی به انتقاداتی که توسط اعضای سابق سازمان علیه او مطرح میشود میخواهد جنگ لفظی راه بیاندازد و در عین حال تا حد ممکن برای خود تبلیغ کند. به این بازی بزدلانه و فرصت طلبانه نباید اجازه ادامه داد.
ارسال یک نظر