به بهانه ی " هفت حصار "
هفت حصار نوشته ای است از اسماعیل وفا یغمایی، از دل برآمده و بر دل می نشیند. حصارها خوب تصویر شده اند. آن هفت حصاری که باعث شده تا بحال خیلی ها دهان بربندند و سخن نگویند. همانها که امروز چون دهان باز کرده اند، از آنها پرسیده میشود : چرا تا به امروز سکوت کرده بودید!؟ یغمایی این سکوت را در هفت حصار بخوبی به تصویر می کشد. آنجا که از حصار ایدئولوژیک و تشکیلاتی می گوید :
" ما یک ایدئولوژی را برگزیدیم یا در مسیر یک ایدئولوژی قرار گرفتیم و توسط این ایدئولوژی جذب شدیم. برای رزمیدن باید الگوئی داشت.باید نوعی آگاهی تراش خورده و روشن از روابط هستی خود با هستیهای پیرامون خود داشت....ما خود خواسته به درون حصار مقدس شده یک ایدئولوژی که دیوارهای قدیمی اش از صدر اسلام، و دیوارها و برج های تازه اش از دوران جدید و توسط بنیادگذارن مجاهدین بنا شده بود پا گذاشتیم تا محافظت شویم و در زمره محافظان ملت و میهن خود در آئیم و از آن پس تنظیم رابطه ما با خود، جامعه، انسان و ملت و میهن و حتی روابط شخصی مان را این ایدئولوژی تعیین میکرد"
و آنگاه که از حصار تشکیلات یعنی همان حصاری که امروزه نیز هزاران انسان را به بند کشیده، سخن می گوید :
" تشکیلات جسم آهنین و پولادین ایدئولوژی ما و نماد مادی و اجتماعی آن بود. تشکیلات یک هویت بود. یک نیروی مهیب و ناپیدای مقدس. فراتر از همه ما بود. ما در یک سازمان چریکی تشکیلاتی شده بودیم. دستورمیشنیدیم، تشکیلات گفته: بیائید، بروید، ازدواج کنید، طلاق بدهید، با خانواده قطع ارتباط کنید،امکانتتان را بدهید، امکانات را بگیرید و... بعدها بکشید، کشته شوید،وما میپذیرفتیم. و میگفتیم و دستور میدادیم: تشکیلات گفته: بیائید، بروید، ازدواج کنید، طلاق بدهید، با خانواده قطع ارتباط کنید، امکانتتان را بدهید، امکانات را بگیرید و... بعدها بکشید، کشته شوید،و میپذیرفتند. تشکیلات نیروی مقدس جمعی ما بود و ما در درون آن می زیستیم."
حصار ششم اما حصار " کمپ اشرف" بود که یغمایی آنرا بخوبی در دردها و فداها و رنج هایش ترسیم میکند... همان که فرو ریخت و امروز حصار " کمپ لیبرتی" جایگزین آن شده تا انسانها در آن بمانند، بپوسند و بمیرند و در خیال خود آنرا "مبارزه و فدا برای مردم " !! بنامند. در تبلیغات دروغ برای آنها پیروزی های مختلف ناشی از اعتصاب غذا را رقم زنند:
-" اتحادیه اروپا زیر فشار اعتصاب غذای شما فلان بیانیه را داد!! " زندانیان قزل حصار با الهام از اعتصاب غذای شما اعتصاب کردند" !! تظاهرات میلیونی عراقیان در حمایت از ماندن ساکنان لیبرتی در عراق!!
-و بعد تعداد اعتصاب غذا کنندگان قزل حصار که زندانیان عادی هستند و برای اعدام نشدن دست به اعتصاب غذا زده اند را تصاعدی بالا ببرند و آنرا الهام گرفته از اعتصاب غذای لیبرتی معرفی کنند تا رئیس جمهور برگزیده بتواند به آنها نیز پیام بدهد و درود بفرستد!! و هر شب در سیمای مجاهدین این پیام ها با موزیک بتهون و با صداهای هیجان آور خوانده شود تا اعتصابیون به صف بنشینند و به تنها روزنه خود از دنیای بیرون گوش فرا دهند و آنرا باور کنند و باز هم برای نجات " خلق " !؟ در اعتصاب غذای مرگبار خود بیشتر فرو روند. تا شاید همین روزها رئیس جمهور برگزیده باز هم پشت پرده با مذاکره ای یا شل کردن سرکیسه یک پیروزی دیگر رقم زند و به مناسبت آن پادرمیانی کرده و اعتصابیون را به پایان اعتصاب غذا فرا بخواند.
آری ! این حصارها را خود ساختیم. با سکوتمان که علامت رضایمان تلقی شد... با ماندنمان در درون حصارها... با اعتراض نکردن.... با تن دادن به زندگی در درون حصار.... اما وقتی درون حصار هستی، اعتراض و فریاد معنی خود را از دست می دهد... با ایمان و اعتماد به کسانی که خود را راهبر و خورشید تابان آزادی و ... مینامند، میمانی تا جایی، در نقطه ای این دیوار ناگهان فرو می ریزد و بعد شکاف بزرگ پدیدار میشود و ...... تردیدها به یک علامت سئوال بزرگ تبدیل میشود که : بدنبال چه آمده بودیم و به کجا رسیدیم؟ مثل انسانهایی که بعد از سالها در کما بودن ناگهان چشم می گشایند و برای مدتها هنوز نمی توانند نسبت به دنیای جدید عکس العمل نشان دهند.. این وضعیت کسانی است که از این حصارها بیرون می زنند ولی تا مدتها هنوز در ذهن خود، باز در درون آن زندگی میکنند... و قدرت دست به قلم بردن در رابطه با آنچه گذشت را ندارند. این گفته ی مرا، کسانی که در حصارها زیسته اند، خوب درک میکنند. اما امروز این حصار در حال فرو ریختن است. در هر دو طرف. هم در طرف آن ارتجاع غالب یعنی رژیم جمهوری اسلامی با همه سردمدارانش و هم در طرف کسانی که خود را آلترناتیو می نامیدند ولی گام به گام از همان ارتجاع غالب تقلید می کنند. و جای پای آن قدم برمی دارند. در دنیای نوینی که در پیش روی انسان قرار دارد. نه حصار ایدئولوژیک و نه حصارهای تشکیلاتی و نه هیچ حصار دیگری خریدار ندارد. " آزادی " تنها کلمه مقدسی است که همه مبارزات فقط در رابطه با آن معنا می گیرند و مشروع میشوند. آزادی بدون مرزهای سرخ و بنفش و زرد... آزادی بدون اما و اگر.....آزادی در تمامی ابعاد آن... آزادی انسان... آزادی بیان.... آزادی انتخاب....آزادی پوشش...آزادی ای خجسته آزادی..وگرنه در جهان امروزی گروه ها...حزب ها...سکت ها...و کسانی که در راه آن چیزی که خود آنرا مقدس نامیده اند، می جنگند، کم نیستند. آنها که بنام هدفشان همه چیز مشروع میشود.. عملیات انتحاری.. گرفتن جان انسانها...ترور و ایجاد وحشت...دروغ و تزویر و ریا... سرکیسه کردن مردم و ...به این علت که هدف وسیله شان را توجیه میکند. یکی به اسم شیعه دیگری به اسم سنی...یکی دیگر بنام یهود و مسیح ... در گوشه ای دفاع از خاک ...در گوشه ای دیگر نگه داشتن و یا باز پس گرفتن تکه زمینی که سالهاست خون مردمان بنام آن بر روی زمین ریخته شده است. و در جایی دیگر ویرانه کردن سرزمین ها بنام دمکراسی! ...آنجا که آدمکش ها خود را آزادیبخش می نامند! اما تا وقتی که شعار و عملکرد حزب فقط ......... یا رهبر فقط ....... میباشد هیچ جنگیدنی زیر این پرچم ها مشروعیت ندارد. تاریخ همیشه در این " فقط " ها ادامه داشته است. اسم ها و حزب ها عوض شده اند ولی داستان همچنان تکرار شده است. فقط یک امید در دلها شکل میگیرد : شاید که عصر آگاهی، عصری که دیگر در آن رسانه ها در انحصار دولت ها و احزاب نیست، حصارها را در هم شکند!
عاطفه اقبال - 1 دسامبر 2013
هفت حصار نوشته ای است از اسماعیل وفا یغمایی، از دل برآمده و بر دل می نشیند. حصارها خوب تصویر شده اند. آن هفت حصاری که باعث شده تا بحال خیلی ها دهان بربندند و سخن نگویند. همانها که امروز چون دهان باز کرده اند، از آنها پرسیده میشود : چرا تا به امروز سکوت کرده بودید!؟ یغمایی این سکوت را در هفت حصار بخوبی به تصویر می کشد. آنجا که از حصار ایدئولوژیک و تشکیلاتی می گوید :
" ما یک ایدئولوژی را برگزیدیم یا در مسیر یک ایدئولوژی قرار گرفتیم و توسط این ایدئولوژی جذب شدیم. برای رزمیدن باید الگوئی داشت.باید نوعی آگاهی تراش خورده و روشن از روابط هستی خود با هستیهای پیرامون خود داشت....ما خود خواسته به درون حصار مقدس شده یک ایدئولوژی که دیوارهای قدیمی اش از صدر اسلام، و دیوارها و برج های تازه اش از دوران جدید و توسط بنیادگذارن مجاهدین بنا شده بود پا گذاشتیم تا محافظت شویم و در زمره محافظان ملت و میهن خود در آئیم و از آن پس تنظیم رابطه ما با خود، جامعه، انسان و ملت و میهن و حتی روابط شخصی مان را این ایدئولوژی تعیین میکرد"
و آنگاه که از حصار تشکیلات یعنی همان حصاری که امروزه نیز هزاران انسان را به بند کشیده، سخن می گوید :
" تشکیلات جسم آهنین و پولادین ایدئولوژی ما و نماد مادی و اجتماعی آن بود. تشکیلات یک هویت بود. یک نیروی مهیب و ناپیدای مقدس. فراتر از همه ما بود. ما در یک سازمان چریکی تشکیلاتی شده بودیم. دستورمیشنیدیم، تشکیلات گفته: بیائید، بروید، ازدواج کنید، طلاق بدهید، با خانواده قطع ارتباط کنید،امکانتتان را بدهید، امکانات را بگیرید و... بعدها بکشید، کشته شوید،وما میپذیرفتیم. و میگفتیم و دستور میدادیم: تشکیلات گفته: بیائید، بروید، ازدواج کنید، طلاق بدهید، با خانواده قطع ارتباط کنید، امکانتتان را بدهید، امکانات را بگیرید و... بعدها بکشید، کشته شوید،و میپذیرفتند. تشکیلات نیروی مقدس جمعی ما بود و ما در درون آن می زیستیم."
حصار ششم اما حصار " کمپ اشرف" بود که یغمایی آنرا بخوبی در دردها و فداها و رنج هایش ترسیم میکند... همان که فرو ریخت و امروز حصار " کمپ لیبرتی" جایگزین آن شده تا انسانها در آن بمانند، بپوسند و بمیرند و در خیال خود آنرا "مبارزه و فدا برای مردم " !! بنامند. در تبلیغات دروغ برای آنها پیروزی های مختلف ناشی از اعتصاب غذا را رقم زنند:
-" اتحادیه اروپا زیر فشار اعتصاب غذای شما فلان بیانیه را داد!! " زندانیان قزل حصار با الهام از اعتصاب غذای شما اعتصاب کردند" !! تظاهرات میلیونی عراقیان در حمایت از ماندن ساکنان لیبرتی در عراق!!
-و بعد تعداد اعتصاب غذا کنندگان قزل حصار که زندانیان عادی هستند و برای اعدام نشدن دست به اعتصاب غذا زده اند را تصاعدی بالا ببرند و آنرا الهام گرفته از اعتصاب غذای لیبرتی معرفی کنند تا رئیس جمهور برگزیده بتواند به آنها نیز پیام بدهد و درود بفرستد!! و هر شب در سیمای مجاهدین این پیام ها با موزیک بتهون و با صداهای هیجان آور خوانده شود تا اعتصابیون به صف بنشینند و به تنها روزنه خود از دنیای بیرون گوش فرا دهند و آنرا باور کنند و باز هم برای نجات " خلق " !؟ در اعتصاب غذای مرگبار خود بیشتر فرو روند. تا شاید همین روزها رئیس جمهور برگزیده باز هم پشت پرده با مذاکره ای یا شل کردن سرکیسه یک پیروزی دیگر رقم زند و به مناسبت آن پادرمیانی کرده و اعتصابیون را به پایان اعتصاب غذا فرا بخواند.
آری ! این حصارها را خود ساختیم. با سکوتمان که علامت رضایمان تلقی شد... با ماندنمان در درون حصارها... با اعتراض نکردن.... با تن دادن به زندگی در درون حصار.... اما وقتی درون حصار هستی، اعتراض و فریاد معنی خود را از دست می دهد... با ایمان و اعتماد به کسانی که خود را راهبر و خورشید تابان آزادی و ... مینامند، میمانی تا جایی، در نقطه ای این دیوار ناگهان فرو می ریزد و بعد شکاف بزرگ پدیدار میشود و ...... تردیدها به یک علامت سئوال بزرگ تبدیل میشود که : بدنبال چه آمده بودیم و به کجا رسیدیم؟ مثل انسانهایی که بعد از سالها در کما بودن ناگهان چشم می گشایند و برای مدتها هنوز نمی توانند نسبت به دنیای جدید عکس العمل نشان دهند.. این وضعیت کسانی است که از این حصارها بیرون می زنند ولی تا مدتها هنوز در ذهن خود، باز در درون آن زندگی میکنند... و قدرت دست به قلم بردن در رابطه با آنچه گذشت را ندارند. این گفته ی مرا، کسانی که در حصارها زیسته اند، خوب درک میکنند. اما امروز این حصار در حال فرو ریختن است. در هر دو طرف. هم در طرف آن ارتجاع غالب یعنی رژیم جمهوری اسلامی با همه سردمدارانش و هم در طرف کسانی که خود را آلترناتیو می نامیدند ولی گام به گام از همان ارتجاع غالب تقلید می کنند. و جای پای آن قدم برمی دارند. در دنیای نوینی که در پیش روی انسان قرار دارد. نه حصار ایدئولوژیک و نه حصارهای تشکیلاتی و نه هیچ حصار دیگری خریدار ندارد. " آزادی " تنها کلمه مقدسی است که همه مبارزات فقط در رابطه با آن معنا می گیرند و مشروع میشوند. آزادی بدون مرزهای سرخ و بنفش و زرد... آزادی بدون اما و اگر.....آزادی در تمامی ابعاد آن... آزادی انسان... آزادی بیان.... آزادی انتخاب....آزادی پوشش...آزادی ای خجسته آزادی..وگرنه در جهان امروزی گروه ها...حزب ها...سکت ها...و کسانی که در راه آن چیزی که خود آنرا مقدس نامیده اند، می جنگند، کم نیستند. آنها که بنام هدفشان همه چیز مشروع میشود.. عملیات انتحاری.. گرفتن جان انسانها...ترور و ایجاد وحشت...دروغ و تزویر و ریا... سرکیسه کردن مردم و ...به این علت که هدف وسیله شان را توجیه میکند. یکی به اسم شیعه دیگری به اسم سنی...یکی دیگر بنام یهود و مسیح ... در گوشه ای دفاع از خاک ...در گوشه ای دیگر نگه داشتن و یا باز پس گرفتن تکه زمینی که سالهاست خون مردمان بنام آن بر روی زمین ریخته شده است. و در جایی دیگر ویرانه کردن سرزمین ها بنام دمکراسی! ...آنجا که آدمکش ها خود را آزادیبخش می نامند! اما تا وقتی که شعار و عملکرد حزب فقط ......... یا رهبر فقط ....... میباشد هیچ جنگیدنی زیر این پرچم ها مشروعیت ندارد. تاریخ همیشه در این " فقط " ها ادامه داشته است. اسم ها و حزب ها عوض شده اند ولی داستان همچنان تکرار شده است. فقط یک امید در دلها شکل میگیرد : شاید که عصر آگاهی، عصری که دیگر در آن رسانه ها در انحصار دولت ها و احزاب نیست، حصارها را در هم شکند!
عاطفه اقبال - 1 دسامبر 2013
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر