یکشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۳

تكامل فكر سياسي شيعه از شوري.. تا ولايت فقيه شاهكار: أحمد كاتب(قسمت اول)


  دوستان جستجوگر!.در پروسه شناخت واقعی تشییع و امامان شیعه و زندگانی حقیقی و حوادث حقیقی زندگی آنان این یکی از بهترین کتابهائی است که چند سال قبل خوانده ام و اکنون فکر میکنم خواندن این اثر برای بسیار کسان ضروری است.پروسه زندگی استاد کاتب  و وسعت دانش، شجاعت در چالش، و انبوه رفرانسهائی که در هر بخش آورده بواقع این اثر را ارزشمند میکند. استاد کاتب خود مسلمان است ولی مسلمانی چالشگر که به نظر من کاری سترگ انجام داده.من کوشش میکنم اثر استاد را در چندین بخش در وبگاه دریچه ارائه کنم.متاسفانه لینکها کار نمی کند ولی منابع لینکها در پایان هر بخش ذکر شده است. استاد کاتب بویژه در فراز و فرود امامان شیعه و مقوله مهدویت کاری ارزشمند انجام داده است که خواندن این اثر را برای اهل فکر وچالش ضروری میسازد. خواندن این اثر را به کسانی که  میخواهند تاریخ واقعی شیعه را بشناسند توصیه میکنم   اسماعیل وفا یغمائی 

 کسانی که میخواهند تمام کتاب را یکجا روی ورلد بخوانند به این لینک مراجعه کنند

تکامل فکر سیاسی شیعه از شورا تا ولایت فقیه


تكامل فكر سياسي شيعه از شوري.. تا ولايت فقيه

شاهكار:أحمد كاتب


شناسنامه کتاب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نام کتاب             : تكامل فكر سياسي شيعه از شورى تا ولايت فقيه
نویسنده : احمد كاتب
ناشر                  : انتشارات حقيقت.
تيراژ                 : 10.000.
سال چاپ            : 1385هـ .ش  برابر با ذي حجه 1427هـ .ق.
نوبت چاپ           : اول.
آدرس ایمیل              : En_Haghighat@yahoo.com
سايتهاي مفيد اسلامي:                                        


فهرست
پيشگـفتار
بخش نخست
نظريه الهي بودن امامت اهل بيت
فصل اول: شوري نظريه اهل بيت
برداشت امام علي از حديث الغدير
امام علي وشوري
امام حسن و شوري
امام حسين و شوري
دوري جستن امام سجاد از امر سياست
انتخاب سليمان بن صرد الخزاعي به پيشوائي شيعيان
فصل دوم: از شوري.. تا حكومت موروثي
ديدگـاه كيسانيان
ديدگـاه وعملكرده سياسي امام باقر
ديدگـاه و عملكرد سياسي امام صادق
عباسيان و نظريه امامت
ديدگـاه معارضان شيعه (حسنيان)
ديدگـاه عمومي شيعه
فصل سوم: زمينه هاي تفكر امامت الهي
ديدگـاه سياسي امويان
واكنش شيعي
امامت الهي
فلسفه عصمت
ضرورت وجود عالم رباني ومسأله تفسير قرآن
شايسته ترها وشايسته ترين
از «عصمت».. تا «نصّ»
فصل چهارم: پايه هاي نظريه «امامت»
«وصيّت» جانشين «نصّ»
«عقل» جانشين «وصيت»
معجزه جانشين «عقل»
انحصار امامت در اعقاب امام حسين
چگـونگـي ارثي بودن در مسأله امامت
تداوم امامت تا روز قيامت
اگـر امام شناخته نشود تكليف چيست؟
امامت و اصل پنهانكاري
فصل پنجم: موانع رشد نظريه امامت الهي
فلسفه عصمت واطاعت مطلق
ديدگـاه اهل بيت در مورد عصمت
تغيير در مشيّت الهي، يا پديده (بداء)
امامت موسي كاظم
امامت علي رضا وجنبش هاي علوي در زمان او
مأمون وامام رضا
جنبش ابراهيم بن موسي كاظم در يمن
قيام در كوفه
قطعيان
 امامت جواد وعلي هادي، وبحران خردسالگـي
امامت حسن عسكري.. باز هم تغيير در مشيّت الهي
فصل ششم: به سوي امامت اثني عشري
تولد نظريه اثني عشري
چالش در مسأله امامان خردسال
چالش در مسأله تغيير مشيّت الهي
بخش دوم
فرضيه وجود المهدي
(محمد بن الحسن العسكري)
مقدمه: دوران حيرت
وفات امام حسن عسكري
ادعاي امامت جعفر بن علي
قائلين به انقطاع امامت
عقب نشينان
قائلين به مهدويت امام عسكري
گـروه محمديه (نفيسيه)
واقفيان
الجنينون
اثنا عشريون
عصر حيرت
فصل اول: ادله وجود «امام محمد بن حسن عسكري»
مبحث اول: استدلال فلسفي
مطلب اول: بحث عقل
مطلب دوّم: گـامهاي تقلي از طريق عقل
مبحث دوّم:ادله نقليه بر وجود «المهدي»
مبحث سوّم: ادله تاريخي بر وجود «المهدي»
مطلب اول: ولادت مهدي، تاريخ ولادت، كيفيه ولادت
داستان ولادت مهدي به روايت طوسي، ولادت پنهاني
مشاهده مهدي در حيات پدر
ظهور مهدي در موقع مرگ پدرش
تلاش براي دستگـيري مهدي
مطلب دوّم: شهادت گـواهي نواب اربعه
مطلب سوّم: نامه هاي مهدي
مبحث چهارم: دليل اعجازي بر وجود «مهدي»
مبحث پنجم: دليل اجماع
مبحث ششم: الغيبه
مطلب اول: لماذا الغيبه؟
مطلب دوم: جاي غيبت كجا است؟
مطلب سوّم: مدت غيبت چقدر مي باشد؟
مطلب چهارم:چگـونه از هويت مهدي متأكد شويم؟
مطلب پنجم: علائم ظهور

فصل دوّم: مناقشه نظريه مهدويه (اثني عشريه)
مبحث اول:
آيا امام محمد بن حسن عسكري، حقيقتي است تاريخي؟ يا فرضيه فلسفي؟
اميد مهدويت به امام كاظم منتقل مي شود
امام رضا مهدويت خودش را نفي مي كند
جايگـاه مهدويت در تاريخ اسلامي
مهدويت امام علي
مهدويت محمد بن الحنفيه
مهدويت ابي هاشم
مهدويت طيّار
انحصار مهدويت در بيت فاطمي
مهدويت ذي النفس الزكيه
مهدويت امام باقر
مهدويت امام صادق
مهدويت اسماعيل
مهدويت الديباج
مهدويت محمد بن عبد الله الافطح
مهدويت امام كاظم
مهدويت محمد بن القاسم
مهدويت يحيي بن عمر
مهدويت محمد بن علي الهادي والحسن العسكري
مهدويت القائم المجهول
مبحث دوم: عوامل فلسفي براي بوجود آمدن نظريه مهدويت
مبحث سوّم: نقد دليل نقلي (روائي)
ردّ دليل اثني عشري
مبحث چهارم: نقد دليل تاريخي
مطلب اول: روايات ضد و نقيض
روايت حكيمه
روايت ابي الاديان بصري
مطلب دوّم: ارزيابي سند روايات تاريخي
مطلب سوّم: تحقيق در شهادت نواب اربعه
مطلب چهارم: به چه صورت دستخط «امام مهدي» را بشناسيم؟
مبحث پنجم: حقيقت داستانهاي معاجز چه مي باشد؟
مبحث ششم: فرو ريختن دعواي اجماع
فصل سوّم: به چه صورت نظريه «المهدي» بوجود آمد؟
مبحث اول: تناقض مسأله غيبت با مسأله امامت
مبحث دوّم: وضع سياسي عمومي قبل و بعد از غيبت
قسمت اول: نظام سياسي عباسي
قسمت دوم: اوضاع مخالفين دولت عباسي
عصيانهاي علويان در شب غيبت
قيامهاي شيعيان اسمعيلي در يمن وشمال آفريقا
تعاطف خلفاي عباسي با علويان
مبحث سوّم: علائم ظهور كدام اند؟
مبحث چهارم: نقش غلات (تندروها) باطنيه در ساختن نظريه مهدويت
مبحث بنجم نقش تبليغ در تثبيت فرضيه مهدويت
بخش سوّم
تكامل فكر سياسي شيعه
در «عصر غيبه»
فصل اول: آثار منفي نظريه غيبت
مبحث اول: نظريه تقيه وانتظار
مبحث دوّم: موضعگـيري منفي از اجتهاد و ولايت فقيه
مطلب اول: موضعگـيري منفي از اجتهاد
مطلب دوّم: موضعگـيري منفي از ولايت فقيه
مبحث سوّم: موضعگـيري درباره عمل اصلاح جامعه
مبحث چهارم: موضعگـيري منفي در برابر اقامه حدود
مبحث پنجم: تحريم جهاد در «عصر غيبت»
مبحث ششم: موضعگـيري در مقابل حكم زكات
مبحث هفتم: موضعگـيري در برابر خمس وانفال
مبحث هشتم: موضعگـيري در ازاي نماز جمعه
فصل دوم: مقدمه تغيير در جنبش تشيع
  مبحث اول: بازكردن درب اجتهاد وحل عقده تشريع در "عصر غيبت"
  مبحث دوم: فرضيه نيابت واقعي از امام مهدي در قضاء
  مبحث سوّم: موضعگـيري مثبت نسبت به قانون أمر به معروف ونهي از منكر
  مبحث چهارم: فقيه اخراج زكات را به عهده مي گـيرد
  مبحث پنجم: دگـرگـوني در حكم خمس، از اباحه.. تا وجوب
مبحث ششم: برگشت به نماز جمعه
فصل سوّم: دگـرگـوني در نظريه سياسي شيعيان در "عصر غيبت"
مبحث اول: نظريه نيابت عامه محدود
حركت سربداران
دولت مشعشعيه در خوزستان
مبحث دوم: نظريه نيابت مُلكي (پادشاهي)
نظريه ملكي (پادشاهي) مستقل
مبحث سوم: نظريه مرجعيت ديني
مبحث چهارم: حركت اخباريه
گـروه شيخيه ونظريه «ركن چهارم»
حركت بابيه
مبحث بنجم: نظريه ولايت فقيه
تطوير نظريه امامت
مبحث ششم: حركت ديموكراسي اسلامي
مشروطه يا مشروعه؟
مبحث هفتم: جمهوري اسلامي و ولايت فقيه
خميني نظريه انتظار را نقد مي كند
ضرورت امامت در «عصر غيبت»
ادله نقليه، ولايت الهي، مرزهاي ولايت فقيه، بحران تزاحم در ميان فقهاء
جمهوري اسلامي، ولايت مطلقه فقيه
مبحث هشتم: ديكتاتوري ديني
مطلب اول: نقد نظريه نيابت عامه
مطلب دوم: نقدِ نظريه ولايت فقيه
مطلب سوم: ملغي سازي نقس سياسي امت
خاتمه
آينده فكر سياسي شيعي:
شوري.. و ولايت امت بر خود



پيشگفتار
بسم الله الرحمن الرحيم
دير زماني است كه انديشه سياسي شيعه با نظريه (انتظار) قرين شده است، نظريه اي كه امامت و رهبري مشروع جامعه را تنها از آن (امام معصوم و امامت الهي منصوص) كه از پيش تعيين شده، منحصر مي داند. قرنها است كه اكثريت قريب به اتفاق متفكرين شيعه و عموم پيروان شيعي مسلك با تمسك به اين انديشه، قدرتهاي سياسي حاكم را نفي مي كردند و بدين طريق، رويه و انديشه هاي خود را از تاراج آنان محفوظ مي كردند، اما از سوي ديگر پيروي از اين عقيده امري است كه خود موجبات انزوا و عزلت مطلق سياسي را براي شيعيان فراهم كرده است چرا كه تحت عنوان ضرورت (معصوم بودن امام) هرگونه تحرك سياسي كه هدف آن تحقق جامعه مذهبي بوده رو در روي مباني مورد قبول قرار مي گرفته واز پيش محكوم به شكست ميشد. قرنهاست كه سردمداران نظريه (انتظار) اجراي بسياري از احكام ضروري شرع را مانند اقامه نماز جمعه، امر بمعروف ونهي از منكر وحتي روش صحيح پرداخت خمس و زكات و غيره... را منظور به ظهور امام مفترض الطاعه كه همانا (محمد بن حسن العسكري) مي دانستند. پيش از اينها فرقه ديگري از شيعه كه به (شيعه اسماعيليه) مشهورند و قائل به امامت وسپس غيبت اسماعيل بن جعفر صادق هستند وآنان بر اساس اين انديشه قرنها در شمال افريقا دولتي بنام دولت فاطمي برپاكردند و بعدها منقرض شدند.
در كنار نظريه (انتظار) كه اختيار مطلق حكومت را تنها به (امام معصوم ومفترض الطاعه) ميدهد نظريه (نيابت عامه فقيهان از سوي امام زمان) نيز از سوي برخي از متفكران شيعه ارائه شده است. بدنبال آن پيدايش نظريه معاصر (ولايت فقيه) تحركي نوين به تفكر سياسي شيعه بخشيده است. بر اين اساس بود كه جمهوري اسلامي ايران به رهبري امام خميني در نيمه دوم قرن حاضر پايه گذاري شد. هر چند كه مباني اين نظريه را نيز (ضرورت عصمت امام) و (منصوص بودن) تشكيل مي دهد، اما تفاوت آن دو در اينجاست كه نظريه (نيابت عام و ولايت فقيه) بر خلاف نظريه قبلي اختيارات وسيعي را براي مقام (نيابت) يا مقام (ولي فقيه) قائل مي شود، اختياراتي كه در طول قرنهاي گذشته هرگز در دسترس مجتهدان قرار نبوده است.
در چهارچوب احكام شيعه، فقيه شخص معصومي به شمار نمي رود اما همين سمتِ (نيابت از معصوم) خود كافي بود تا اختيارات مطلقه معصوم، امام و پيامبر به شخص فقيه اختصاص مييابد. در اين چهارچوب فقيه نه تنها حق صدور احكام و دخالت در قضا و غيره... را دارد، بلكه حتي برخي احكام ضروري نيز يكسويه در اختيار اوست. اين موضوع براي من كه سالها به نظريه (ولايت فقيه) ايماني بي چون وچرا داشتم، انگيزه اي شد تا بر مباني فقهي واستدلالي نظريه مذكور، مروري دوباره وجستجوئي نقادانه به عمل آورم، واز اين رهگذر به دستاوردهائي تازه در خصوص حدود اختيارات واقعي نهادهاي قدرتِ (ولايت فقيه) ولزوم استواري آن بر شوري و اراده جمعي مردم دست يافتم.
البته پيش از انجام چنين مطالعه اي لازم بود ابتدا به تاريخ مرجعيت او هنگام (غيبت كبري) رجوع كنم. از اينرو به نخستين متون فقهي شيعه رجوع كردم تا معلوم شود كدام يك از انديشمندان شيعي به نظريه (ولايت فقيه) گرايش داشته و چگونه در گذشته بدان عمل مي شده است. در جريان اين مطالعات بر من آشكار شد كه پيشينيان فقه شيعه هرگز به چنين نظريه اي قائل نبوده و يا بعبارت ديگر آنان هر گز با مفهومي بعنوان (ولايت فقيه) آشنا نبوده اند. حتي برخي از مجتهدين شناخته شده شيعي مانند: شيخ عبد الرحمن بن قبه وشيخ صدوق وعلامه حلي به شدت با طرح نظريات مشابهي كه آن زمان از سوي (زيديان) عنوان ميشد مخالفت مي كردند.
شيخ نراقي نخستين كسي بود كه در حدود 150 سال پيش مطالبي را در كتاب (عوائد الأيام) در اين زمينه ارائه داد، اما اكثريت قريب به اتفاق معاصران ايشان و تا عصر حاضر همچنان در سايه نظريه (انتظار) فعاليت سياسي يا تلاش براي برپائي حكومت ديني و يا حتي دخالت در امور حكومتي را تحريم مي كردند چرا كه قدرت سياسي مشروع را تنها با دو شرط (عصمت و امامت منصوص) مشروط مي ساختند.
بارها برايم اتفاق افتاده بود كه با عالماني به بحث بپردازم كه فعاليت سياسي را تحريم مي كردند. بسيار هم شنيده بودم كه كساني از ميان شخصيت هاي علمي اين حديث را كه «هر پرچمي كه پيش از ظهور مهدي برافرشته شود، پرچم گمراهي، وبرپا دارنده آن طاغوت است» براي ردّ فعاليت سياسي تكرار مي كردند، اما من چنين مي پنداشتم كه اين حديث از قوت تاريخي كافي بر خوردار نيست و در حقيقت من آن پندار منفي و انزوا طلبي را كه بر جوّ حوزه هاي ديني ما حاكم است و ريشه هاي آن با تمام ابعاد اجتماعي وفلسفه كلامي خود به اعماق تاريخ شيعه بر مي گردد، به خوبي نشناخته بودم.
در اينجا بود كه از خود سؤال كردم: اگر بپذيريم كه پيدايش نظريه (ولايت فقيه) به قرنهاي اخير بر مي گردد و در ميان نخستين متفكران شيعه شناخته شده نبود، بس شيوه تفكر واقعي چهار نائب اصلي امام، كه به (نواب خاص) مشهورند در مورد قدرت مشروع ونا مشروع سياسي چيست؟ آيا آنان كه گويا نائب امام وداراي ارتباط تنگاتنگ با امام بودند چه ميراثي براي دوران (غيبت كبري) به جاي گذاشته اند؟
از اينرو تصميم گرفتم كه به مطالعه رفتار سياسي (نائبان چهارگانه) بپردازم ونتيجه براي من آن بود كه اين چهار نفر نيز در چهارچوب نظريه (انتظار) كاملاً از فعاليت سياسي دوري مي گزيدند.
آنچه بيشتر باعث شگفتي من شد شبهه هائي بود بر صحت تاريخي ادعاي نيابت اين چهار نفر، چرا كه متوجه شدم در آن زمان بيش از بيست نفر ادعاي نيابت داشتند، اما صحت ادعاي هيچ يك از آنان براي انبوه طرفداران شيعه چندان مقرون به شواهد قابل قبول نبوده است.
بنابر اين سؤال اصلي براي من همچنان مطرح بود كه (امام مهدي) چه انديشه وچه نظام سياسي اي را در غيبت خود براي شيعيان بر جاي گذاشته است؟ آيا رهنمودي كافي در اين زمينه داده شده است ويا اينكه ايشان مردم را در اين مسئله بلا تكليف رها كرده اند؟ چرا ايشان هيچ كدام از روشهاي متداول (مرجعيت، نيابت عامه، ولايت فقيه يا شوري) را صريحا توصيه نكرده و يا حد اقل اشاره اي بدانها نداشته است؟ چرا هرگز از برپائي دولت شيعي مسلك در دوران غيبت سخني بميان نياورده و تصوري از نظريه (ولايت فقيه) نداشته است؟
و بالاخره، پژوهش موضوعي (غيبت صغري) به طرح موضوع وجود واقعي وتاريخي امام مهدي (محمد بن الحسن العسكري) انجاميد. براي اولين بار در زندگيم به اين نتيجه رسيده بودم كه پيروان شيعه امام حسن عسكري در هنگام وفات ايشان عقيده واضح و يگانه در مورد چگونگي ادامه امامت نداشتند چرا كه امام حسن عسكري بطور ظاهر فرزند ذكوري نداشته اند. از اينروا ابهامات متعددي در پيروان امامت پديد آمده و شيعيان به بيش از چهارده فرقه و اعتقاد گرويدند، و اين موضوع مرا بر اين امر واداشت كه به بحث واقعي و بي طرفانه اي در موضوع ولادت وغيبت (امام دوازدهم) انجام دهم.
آنچه بيشتر باعث تعجب من شد، اين احساس بود كه چگونه من عليرغم اينكه از نوجواني در ميان حوزه هاي ديني نجف و كربلا پرورش يافتم وهمواره و بي وقفه به تبليغ مذهب شيعه اثنا عشري پرداختم و چندين كتاب نيز در اين زمينه تأليف كردم و تعداد انبوهي از كتابهاي تخصص را خوانده بودم.. چگونه تا اين حد با تاريخ شيعه نا آشنا هستم؟ چرا تا كنون اطلاعي از جزئيات و ابهامات تاريخ رايج در ميان شيعيان قرن سوم در مورد تولد امام دوازدهم – كه در متون دست اول بخوبي منعكس است – بي اطلاع هستم. در اينجا بود كه متوجه اين موضوع شدم كه در ميان برنامه هاي درسي حوزه ها كه شامل زبان عربي، فقه، اصول، فلسفه ومنطق و... است، درس تاريخ اصولاً جائي ندارد، بلي.. حتي يك واحد و يا يك ساعت نيز به تدريس تاريخ اسلامي و يا تاريخ شيعي پرداخته نمي شود.
به هر حال واقعيت اين بود كه نتيجه ورود به مبحث امام مهدي با توجه به حساسيت خطير خود، مي توانست تاثير شگرفي روي اصول پذيرفته شده اعتقادي من و يا گـروه و جامعه اي كه بدان وابسته ام، داشته باشد. اما با وجود چنين حساسيتي خود را ناگزير ديدم كه سؤالهاي مطرح شده را بي پاسخ نگذارم. از آن پس ديگر مسؤوليت ديني و امانت علمي، مرا بر آن مي داشت كه بحث را تا پايان آن تجربه ادامه دهم.
در آن هنگام من در ايران بودم و از اين بابت خداي را سپاس گـفتم كه امكان دسترسي به منابع دست اول پژوهشي براي من فراهم است. به اكثر كتابخانه هاي تهران، قم ومشهد رفتم و به كتابهاي قديمي و جديد كه در اين زمينه نوشته شده بوده اند دسترسي پيدا كردم... اما هر بار ابهامات جديدي نيز در اين زمينه پديد مي آمد. حتي در بسياري از متون انديشمندان معتبر ونخستين شيعه تصريح ميكردند كه «دلالت هاي تاريخي كافي وقاطعي در مورد ولادت دوازدهمين امام شيعه وجود ندارد بلكه اعتقاد آنان به مسئله غيبت از طريق اجتهاد، نتيجه گـيري هاي فلسفي و عقلي و حتي از راه تخمين سر چشمه مي گـيرد!» كه ما در متن كتاب به اين متون و با ذكر مأخذ رجوع خواهيم كرد. برخي از آنان به صراحت چنين استدلال مي كردند كه «ضرورت قبول وجود امام دوازدهم را از آن رو روا مي دارند كه در صورت ردّ آن، مسأله استمرار امامت پس از حسن عسكري وكلّ مسئله امامت ابهام بر انگـيز خواهد بود!».
از اينرو نظريه «امامت و موروثي بودن آن» براي من مورد سؤال قرار گـرفت و نتيجه اي كه بدان دست يافتم و در طول اين كتاب به انعكاس آن خواهم پرداخت، اينست كه (موروثي بودن امامت و از پيش معين بودن آن) ساخته هائي هستند كه محصول متكلمين بوده و از تفكرات شيعيان صده (قرون) نخستين هجرت و همچنين از گـفته ها واحاديث اهل بيت كاملاً بدور است، انديشه اي كه همواره به شيوه انتخاب شورائي امام تاكيد مي ورزيد و در ردّ شيوه هاي انحصار قدرت و به ارث بردن آن پيشگـام ديگـران بوده است.
بنا بر اين برايم مسلّم شد كه تحريم فعاليت سياسي دوران (غيبت) در ميان شيعيان نتيجه حتمي پذيرفتن نظريه (انتظار) بوده است، و انتشار اين نظريه بي گـمان باعث اصلي انحطاط سياسي شيعه و انزواي تاريخي آنان بوده است. نتيجه ديگـر آنكه نظريه ديگـري كه بطور موازي پديد آمده و به نام (مرجعيت ديني) و يا تكامل يافته آن (ولايت فقيه) به مرجعيت يا حاكم ديني مانند پيامبر يا يك امام امكان حكومت مطلق مي دهد، نيز امكان مشاركت همگـاني وشورائي و بدنبال آن زمينه ايجاد نظام سياسي متعادل را از ميان مي برد.
در اين كتاب سعي شده است كه ابتدا انديشه سياسي نسل اول شيعيان و چگـونگـي پيوند آن با نظريه (شوري) را بيان كرده و سپس به نظريه (امامت مبتني بر عصمت، احاديث منصوص و معجزات) كه مولود انديشه هاي قرن دوم متكلمين شيعي بوده، پرداخته، و بالاخره دشواريهائي كه اين نظريه در خلال قرنهاي دوم وسوم با آن روبرو بوده و ارتباط اين نظريه با فرضيه ولادت امام مهدي به بحث و بررسي گـذاشته شود.
در ادامه كتاب بحثها و دلائلي كه متكلمان و مؤرخين در باره ولادت و غيبت امام دوازدهم ارائه داده اند در سه بخش دلائل عقلي وفلسفي، دلائل تاريخي ودلائل مستند به روايتهاي منقول مورد مطالعه و نقد قرار مي گـيرد.
در بحثهاي ديگـر اين كتاب پيامدهاي منفي نظريه (انتظار) و آثار زيانبار آن در مفاهيم اجتماعي و سياسي شيعه و همانطور كوششهاي متقابل بخشي از متفكران براي بيرون آمدن شيعه از بُن بست انزوا طلبي سياسي مورد مطالعه قرار مي گـيرد.
بخش پاياني كتاب به بررسي نظري آخرين مرحله تحول انديشه سياسي شيعه (يعني نظريه ولايت فقيه) از جنبه هاي مثبت ومنفي پرداخته است وجوانب مختلف نظريه (شوري) بعنوان اصليترين وعمليترين راهكارِ انديشه سياسي شيعه معرّفي شده است.
أحمد الكاتب
بخش اول
نظريه الهي بودن امامت اهل بيت
فصل اول
شوري، نظريه اهل بيت
امت اسلامي در زمان پيامبر گـرامي وتاچند دهه پس از وفات ايشان بر اعتقاد اصيل به نظام شوري و اراده جمعي در تعيين حكمروايان خود وفادار بود. اهل بيت پيامبر نيز كه ايمان راسخي به اين اصل داشتند، در زمره پيشگـامان عمل به اصل شوري قرار گـرفته بودند. اما از هنگـامي كه حكمروايان اموي براي تثبيت قدرت و موروثي كردن آن از زور استفاده كرده نظام شورائي را در جامعه از بين بردند. برخي از شيعيان و پيروان اهل بيت در پايان قرن اول نيز متأثر از اين رويه نا مشروع و براي مقابله با آن، به نظريه خلافت موروثي امامان اهل بيت روي آوردند. اما اين نظريه را هرگـز نمي توان بعنوان تجلّي انديشه خودِ امامانِ شيعه و يا شيعيان قرن اول هجري دانست.
عليرغم آنچه به فراواني در ابيات ومتون اماميه راجع به تعيين قبلي حضرت علي از سوي پيامبر گـرامي بعنوان خليفه بلا فصل آمده است، اما در ميان همان متون روايت هاي متعددي نيز وجود دارد كه به روشني نشان دهنده وفادار بودن پيامبر گـرامي واهل بيت به اصل «شوري» و اراده جمعي امت مسلمان در انتخاب واليان خود مي باشد.
شريف مرتضي – يكي از برجسته ترين علماي قرن پنجم شيعه – در كتاب (الشافي) خود روايتي بدين مضمون نقل مي كند كه در هنگـام بيماري پيامبر (صلى الله عليه وسلم) عباس بن عبد المطلب از علي (ع) خواست تا در مورد خلافت از پيامبر (صلى الله عليه وسلم) سؤال كند و مي گـويد: اگـر از ميان ما – خاندان پيامبر – باشد آنرا بيان كن و اگـر به ديگـران اختصاص دارد، وصيت لازم را بازگـو كن. علي (ع) در پاسخ مي فرمايد: «در هنگـامي كه پيامبر بيمار بود نزد ايشان رفتيم وگـفتيم: اي رسول خدا.. خليفه اي بر ما معين كن، فرمودند: خير، از آن بيم دارم كه شما نيز مانند بني اسرائيل كه از هارون متفرق گـشتند، پراكنده شويد، ولي اگـر خداي در قلبهايتان انديشه نيكخواهانه اي بيابد، براي شما  شخصي را بر خواهد گـزيد»[1].
كليني نيز در كتاب (الكافي) به نقل از امام جعفر صادق مي گـويد: «آنگـاه كه رسول خدا در آستانه ارتحال قرار گـرفته بود از عباس بن عبد المطلب و امير المؤمنين دعوت كرد و ابتدا به عباس فرمود: اي عموي محمد.. آيا آماده هستيد كه ميراث محمد را بگـيريد، ديون او را بپردازي؟ وعباس در پاسخ مي گـويد: پدر ومادرم فدايت باد – من پير مردي عياار وكم بضاعت هستم، چگـونه كسي مانند من بتواند با تو كه با باد به مسابقه مي پردازي، برابري كند؟ پيامبر لحظه اي سر خود را به پائين افكنده و سپس دو باره سؤال خود را به همان صورت تكرار مي كند و پاسخي همسان مي شنود.. و پيامبر مي فرمايد: به كسي خواهم سپرد كه حق موضوع را ادا كند. سپس رو به علي كرده وفرمود: «اي علي، اي برادر محمد، آيا تو آماده هستيد كه ميراث محمد را بگـيريد، ديون او را بپردازيد و وعده هاي او را ادا كنيد؟ وعلي گـفت: بلي، پدر ومادرم فدايت، مي پذيرم»[2].
و اين وصيت، همانطور كه آشكارا ديده مي شود، وصيتي عادي، شخصي وغير سياسي است و هيچ گـونه ارتباطي با مسئله امامت وخلافتِ تعيين شده از سوي خدا ندارد، چرا كه ابتدا بر عباس بن عبد المطلب عرضه شد، كه از پذيرش آن اعراض ورزيد وسپس علي داو طلبانه آنرا مي پذيرد.
اما از وصيت ديگـري كه شيخ مفيد به نقل از امام علي در برخي از كتابهايش آورده چنين مستفاد مي شود كه رسول خدا پس از ارتحال خود در خصوصِ نظارت بر وقفها وصدقاتِ خود مسؤوليتهائي را به علي وصيّت نموده اند[3].
اگـر به ژرفاي اين روايتها كه از سوي بزرگـان شيعه امامي مانند كليني، شيخ مفيد و سيد مرتضي بازگـو شده اند، تأمل بيشتري بكنيم به اين امر پي خواهيم برد كه رسول اكرم وصيت خاصي در مورد سپردن امر خلافت و ولايت به امام علي نداشته بلكه موضوع را به شوري و تصميم گـيري امت اسلامي واگـزار كرده است.
در حقيقت همين موضوع باعث انصراف امام علي - پس از وفات پيامبر – از اخذ بيعت براي خود شده است، آنجا كه عباس بن عبد المطلب با اصرار فراوان به علي مي گـويد: دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم وشيخ قريش – يعني ابوسفيان – را نيز به نزد تو آورم تا همگـان بگـويند: عموي پيامبر به بيعت پسر عموي ايشان در آمد. وتمام قريش و آنگـاه تمام مردم از تو تبعيت خواهند كرد. اما امام علي اين پيشنهاد را رد كرد[4].
امام صادق نيز از پدر و از جدش روايت مي كند: آنگـاه كه ابو بكر به خلافت رسيد، ابو سفيان به علي مي گـويد:
 اي فرزندان عبد مناف! چگـونه راضي شديد كه شخصي از ميان قبيله (تيم)[5] بر شما مسلط مي شود؟
 و سپس پيشنهاد مي كند: دستهايت را باز كن تا با تو بيعت كنم، خداي را سوگـند كه من تمام مدينه را از سواران و پيادگـان براي تو پر خواهم كرد. اما امام علي از او فاصله گـرفت و با نوعي توهين مي فرمايد: «واي بر تو ابو سفيان، اين از حيله گـري توست. مردم بر پيرامون ابو بكر متفق شده اند و تو براي اسلام هم در زمان جاهليت و هم در زمان پيروزي اسلام فتنه جوئي مي كني»[6].
برداشت امام علي از حديث الغدير
در مورد حديث (الغدير) گـرچه اين حديث بي پرده ترين و گـوياترين حديث منصوص پيامبر براي خلافت علي (ع) شناخته مي شود اما برخي از پيشينيان علماي تشيع مانند شريف مرتضي آنرا نص غير مستقيم و اشاره اي پوشيده براي خلافت مي داند. آنجا كه در كتاب (الشافي) مي گـويد: «ما به ضرورت پذيرش تعيين خلافت از طريق نص، نه براي خودمان ونه براي مخالفين ما قائل نيستيم. هيچ يك از هم مسلكان ما نيز به چنين ضرورتي تصريح نكرده است»[7].
از اينرو بايد نتيجه گـرفت كه عموم اصحاب پيامبر در آن هنگـام از حديث غدير يا ديگـر احاديث نبوي اين معني را در نمي يافتند كه اين احاديث به معني تعيين قبلي خلافت با نص است. بنا بر اين به طريقه شوري روي آورده وبا ابو بكر بعنوان نخستين خليفه پس از پيامبر بيعت كردند. اين بدان معني است كه روايتهاي منصوص از نظر اصحاب به روشني بر خلافت امام علي دلالت نداشت و يا حد اقل در آن زمان چنين مي نمود.

[1]- المرتضي: الشافي، ج4 ص 149 وج 3 ص 295.
[2]- الكليني: الكافي ج1 ص 236 
[3]- آمالي المفيد، ص 220،مجلس 21، والمفيد: الارشاد، ص 188
[4]- المرتضي، الشافي: ج3 ص 237 و252 وج2 ص 149
[5]  - قبيله اي از قريش كه ابو بكر به آن منتسب است.
[6]- المرتضي: الشافي ج3 ص 252 وابن ابي الحديد: شرح نهج البلاغه ج1 ص 222.
[7] - المرتضي: الشافي، ج2 ص  128
پایان بخش اول

هیچ نظری موجود نیست: