جمعه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۲

آیا براستی میتوان؟ عاطفه اقبال

شیخا گیرم هر آنچه گویی هستم! 
اما تو چنان که می نمایی هستی؟
راضیه متینی همسر ایرج مصداقی در نوشته ای خطاب به مجاهدین یک سئوال مطرح کرده است :
" آیا با دروغ‌ و تهمت‌ می‌توان از پاسخگویی و مسئولیت‌پذیری گریخت؟ "

آیا براستی می توان؟ اینروزها بازار تهمت و افترا داغ است. هر کس و ناکسی را به صحنه آورده اند تا بر علیه یک زندانی سیاسی سابق پرونده سازی کند! همان زندان سیاسی که چند سال در روابط خارجی مجاهدین در پاریس کار کرده و با مجامع حقوق بشری تحت عنوان زندانی سیاسی شکنجه شده به مصاحبه و شهادت فرستاده شده بود. امروز او مورد غضب واقع شده و وقت آن فرا رسیده که با انتقام جویی سر او را زیر آب کنند. براستی برای پاسخ ندادن به نقدها و سئوالات، یک سیستم تا کجا می تواند برود!؟ حدس می زنم که ایرج مصداقی هیچ آشنای نزدیکی نزد مجاهدین ندارد که وادار به نامه نویسی بر علیه او شود! پس باید زندانیان سیاسی آزاد شده را بر علیه او بسیج کرد که کشته شده ها را از قبر بیرون بیاورند و به پای ایرج بنویسند. آخر شرم کنید! این چه وضعیتی است!؟ تا کجا قرار است پیش بروید!؟ برادر را علیه برادر و خواهر، فرزند را علیه پدر و مادر، مادر را علیه فرزند، همسر را علیه همسر به صحنه آورده اید! و امروز از زندانیان سیاسی نیز در نمی گذرید؟ باور کنید شرم هم یک احساس انقلابی است. آنها که سر بر دار شده اند تنشان در زیر خاک از آنچه امروز می گذرد به لرزه در می آید. زمانیکه ما در زندانهای رژیم مقاومت می کردیم باورمان نمیشد که سی و اندی سال بعد این مبارزه را همانها که تمامی هستی و جان و عزیزترین هایمان را رویشان سرمایه گذاری کرده بودیم به اینجا برسانند! بس کنید! رژیم جمهوری اسلامی هنوز سر جایش محکم نشسته است. هم وطنانمان هنوز در زندانهای ولیان فقیه زیر شکنجه مقاومت می کنند و تکه پاره می شوند. هنوز اعدام و سنگسار و فقر و ویرانی و در بدری در وطن آواره ما پایان نگرفته است. و ما هزار پاره شده ایم! یک لحظه بخود آئید و فکر کنید چرا به اینجا رسیدیم؟ با نزدیک به سه هزار زندانی در جهنم عراق که هر لحظه زیر خطر مرگ بسر می برند! کدام قله را فتح کرده اید که این چنین امروز مست پیروزی بر هر کس که زبان انتقاد باز می کند می تازید؟ کار را به جایی رسانده اید که هوادارانتان در آنچه که خود تلویزیون ملی ایران!! مینامید در برابر رهبرانتان، کف بر دهان فریاد می زنند که بند از بند منتقدین جدا خواهند کرد!! در انظار عمومی که این اجازه را می دهید آیا نباید نگران شد که در درون چه خبر است!؟ به دست هوادارانتان به بهانه دفاع از ناموس رهبری!! سنگ داده اید که بر سر این قوم کافر!! منتقد ببارند و سنگسارشان کنند! شرم نمی کنید!؟ به آن شهیدان راه آزادی قسم که بقول امام مسلمانان علی که شما اینهمه از او دم می زنید: اگر کسی از دیدن این وضعیت جان بدهد. سزاوار است.... مبارزه ای با دهها هزار شهید به کجا رسیده است؟ سرانجام درد و رنج اینهمه خانواده چیست؟ آیا بعد از سی و پنج سال مبارزه بی امان حق داریم بپرسیم به کجا رسیده ایم؟ این بود آنچه به ما و به مردم ایران وعده داده بودید؟ پیروزی و سرنگونی پیشکتان! نمک به زخمها نپاشید...

بگذارید من یکبار تا ته این مسئله را بروم. گیرم که هر کس که از ابتدا تا امروز به شما انتقادی کرده... از مجاهدین جدا شده... و یا از شورای شما استعفا داده است، مامور، مزدور، شکنجه گر، دست در دست لاجوردی و خمینی و هر شکنجه گری دیگر دارد!! گیرم که مصداقی و تمام منتقدین از ابتدا همه یارانشان را در زندان لو داده و باعث اعدام آنها شده اند! گیرم که تمام منتقدین از زمان به دنیا آمدنشان خائن و مزدور بوده اند و اساسا برنامه ریزی بدنیا آمدن آنها از طرف وزارت اطلاعات بوده است!

در برابر این همه به مجاهدین و آنها که سنگ حمایت از آنها را به سینه می زنند و به قلم زنانی که برخی هرگز در عمرشان یک خط ننوشته ولی امروز از خیر سر منتقدین نویسنده!! و به مکتب نرفته مسئله آموز صد مدرس شده اند!!، از قول خیام نیشابوری میگویم :

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی.
گفت شیخا هر آنچه گویی هستم
اما تو چنان که می نمایی هستی !؟

عاطفه اقبال - 21 اوت 2013

لینک نوشته راضیه متینی
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-54530.html

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ابلها مردا !

عدوی تو نیستم من

انکار توام! (شاملو)

آقای رجوی ! امثال عاطفە اقبال عدوی تو نیستند ،بلکە انکار تو هستند

آخر اینها اگر در برابر دروغ سر خم کردە بودند کە خمینی نسلشان را از بین بردە بود. چرا اصرار داری با راستی و درستی دربیفتی؟ چرا قدرت "دروغ" را اینقدر زیاد فرض کردەای؟ بە گونەای تهمت می زنید و هیاهو بە پا می کنید کە انگار نە انگار حقیقتی مجزا از ما وجود دارد . چرا اصرار دارید خودتان را بدنام تاریخ کنید؟

لقمان