از وقتی که دیکتاتورهای سیاسی وجود داشتهاند، روانشناسان نیز
مجذوب آنها بودهاند. در حالی که بسیاری از روانشناسان تلاش میکنند
بفهمند در افراد عادی و معقول چه اتفاقی میافتاد که آنها را وامیدارد
دنبال چنین رهبران خطرناکی راه بیفتند، بعضی از روانشناسان دیگر هم بیشتر
به تعیین خصوصیات شخصیتی خود دیکتاتورها علاقمند بودهاند. هرچه باشد، کدام
روانشناس است که دوست نداشته باشد روی صندلی راحتیاش بنشیند و شخصیت
افراد مشهور را تحلیل کند؟
در سال 1939 کارل یونگ در برلین با هیتلر و موسولینی ملاقات کرد و شاهد
تعاملهای بین آنها بود. فردریک کولیج (F.Coolidge) و دانیل سگال
(D.Segal)، روانشناسان شخصیت دانشگاه کلورادو، در سال 2009 در مقالهای با
عنوان «آیا کیم جونگ-ایل مثل صدام حسین و آدولف هیتلر است؟» مینویسند:
«به گفته یونگ هیتلر حتي یک بار هم نخندید و به نظر میرسید که ناراحت و
بدخلق است. یونگ او را فردی خالی از جنسیت و خالی از انسانیت دید که تنها
یک هدف در سر داشت: ایجاد رایش سوم، یک آلمان قادر مطلق و اسرارآمیز که بر
تمام تهدیدهایی که هیتلر احساس میکرد غلبه میکرد و توهینهایی که در طول
تاریخ به آلمان شده بود را پاسخ میداد.» هیتلر در یونگ تنها حس ترس را
برانگیخت. در عوض موسولینی به چشم یونگ ظاهراً «مردی اصیل» آمد که «گرما و
انرژی» داشت.
به استثنای یونگ، برای بیشتر مردم پیدا کردن فرصت دیدار تک به تک با
دیکتاتورهای سیاسی بینهایت دشوار است و برای روانشناسان یا روانپزشکان
انجام معاینه بالینی رودرروی این افراد اساساً غیرممکن است. بنابراین در
بیشتر بررسیهای خصوصیات شخصیتی این نوع رهبران از گزارشهای افراد مطلع
استفاده شده است. چنین گزارشهایی اگرچه قطعاً ایدهآل نیستند، اما با این
حال حاوی اطلاعات زیادی درباره حیات ذهنی بعضی از بدنامترین رهبران جهان
هستند. در یک بررسی معلوم شده گزارش افراد مطلع با گزارش شخصی یا اصطلاحاً
خودسنجی تفاوت زیادی ندارد و اینکه گزارش افراد مطلع مختلف معمولاً با
یکدیگر همخوانی دارند. حتي در مورد بیماران عادی مبتلا به اختلال شخصیت نیز
گزارشهای افراد مطلع در نهایت برای متخصص بالینی مفید هستند. گزارشهای
افراد مطلع بهویژه هنگامی اهمیت دارند که نشانههای اختلال شخصیت بیمار را
وا دارد اطلاعات غیرواقعی به متخصص بالینی بدهد.
کولیج و سگال در سال 2007 پنج متخصص هیتلرشناس را گرد آوردند و از آنها
خواستند که او را بر اساس نشانگان روانآسیبشناختی DSM-IV و اختلالهای
شخصیتی ارزیابی کنند. اجماع میان این متخصصان آن بود که هیتلر در
اختلالهای شخصیتی زیر امتیاز بسیار بالایی داشت: پارانویا (paranoid)،
جامعهستیزی (antisocial)، خودشیفتگی (narcissistic) و آزارگری (sadistic).
شرح حال شخصیتی هیتلر که از این اطلاعات نتیجه شد نیز نشان میداد که او
احتمالاً تمایلات اسکیزوفرنیک و از جمله خودبزرگبینی مفرط و خطای فکر
داشت.
کولیج و سگال در بررسی دیگری که در سال 207 انجام دادند، همین کار را در
مورد صدام حسین انجام دادند. درست همچون مورد هیتلر، این بار هم آنها شرح
حال شخصیتی مورد اجماع را بر اساس گزارشهای افراد مطلع از ی11 نفر عراقی
با میانه سنی 24 سال که حسین را از نزدیک میشناختند استخراج کردند. این
بررسی نشان داد که حسین در همان اختلالهای شخصیتی امتیاز بالایی داشت:
پارانویا، جامعهستیزی، خودشیفتگی و آزارگری، هرچند ویژگیهای آزارگری در
حسین قویتر بود تا در هیتلر. این بررسی در حسین نیز همچون هیتلر نشانگان
احتمال اسکیزوفرنی را نشان داد. میان شرح حالهای شخصیتی به دست آمده برای
این دو مرد، همبستگی نسبتا بالایی وجود داشت.
کولیج با ترکیب نتایج این دو بررسی، به این فرضیه رسیدند که ترکیبی از
شش اختلال شخصیتی میتواند شخصیت دیکتاتورها را به طور کلی نشان دهد:
آزارگری، جامعهستیزی، پارانویا، خودشیفتگی، اسکیزوفرنی (schizoid) و
اسکیزوفرنیگونه (schizotypal). (مهمترین نشانههای اختلال اسکیزوفرنیک یا
اسکیزوئید کنارهگیری از روابط اجتماعی، گوشهگیری و ترجیح فعالیتهای
فردی و نداشتن دوست نزدیک است. اختلال اسکیزوفرنیکگونه یا اسکیزوتایپال
نسبتاً شدیدتر است و مهمترین نشانههای آن عبارتاند از باورهای
شبههذیانی و به خود گرفتن همه چیز، عقاید عجیب یا تفکرات رازآلود،
تحریفهای شناختی یا ادراکی و رفتارهای غیرعادی، عاطفه نامناسب یا محدود،
رفتار یا ظاهر نامانوس، فقدان دوستان نزدیک و اضطراب اجتماعی مفرط.)
سپس در سال 2009، کولیج و سگال پژوهشهایشان را گسترش دادند تا
دیکتاتور تازه در گذشته کره شمالی، کیم جونگ-ایل را نیز در بر گیرد. کولیج
و سگال از طریق همکارانشان به یک روانشناس دانشگاهی کره جنوبی معرفی
شدند که «آموزشهای روانشناختی پیشرفته دیده بود و درباره کیم جونگ-ایل
شناخت مسلم داشت.» این روانشناس ناشناس موافقت کرد که درباره شرح حال
روانشناختی کیم جونگ-ایل یک گزارش مطلع تهیه کند.
شرح حال شخصیتی کیم جونگ-ایل نیز ترکیب همان شش اختلال شخصیتی را نشان
داد: آزارگر، جامعهستیز، پارانوئید، خودشیفته، اسکیزوفرنیک و
اسکیزوفرنیکگونه. جدول زیر امتیازهای هر دیکتاتور را برای 14 اختلال
شخصیتی DSM-IV و همچنین برای اسکیزوفرنی و طرزفکر روانپریش (psychotic)
نشان میدهد. اختلالها بر اساس امتیازی که در مورد هر دیکتاتور به دست
آوردهاند، مرتب شدهاند: هر سه دیکتاتور در مورد شش اختلال شخصیتی بالای
فهرست با هم مشترکاند و تنها ترتیب آنها در هر کدام اندکی متفاوت است.
علاوه بر این همه آنها در مورد اسکیزوفرنی و طرزفکر روانپریشانه هم امتیاز
بالایی گرفتهاند.
مقایسه میان این سه دیکتاتور نشان داد که کیم جونگ-ایل با صدام حسین
شباهت بیشتری دارد (67/0 همبستگی) تا با هیتلر (20/0 همبستگی). نگاهی به
نمرههایشان نشان میدهد که هم در کیم جونگ-ایل و هم در صدام حسین اختلال
شخصیتی آزارگری بالاترین نمره را گرفته و نمرههای دیگری که گرفتهاند نیز
تقریباً یکسان است، به طوری که بیش از سه انحراف استاندارد بالاتر میانگین
جمعیتی است!
یک پرسش خردهگیرانه آن است که چگونه فردی با اختلالهای شخصیتی شدید -
آن هم اختلالهایی که با اختلالهای روانپریشانهای همچون اسکیزوفرنی
«رابطه طیفی» دارد - میتواند به چنین جایگاه بلندی در قدرت برسد و آن را
حفظ کند و بر دیگران کنترل داشته باشد؟ گذشته از هر چیز، اسکیزوفرنی فرد
مبتلا را از پا میاندازد. اما کولیج و سگال به این نکته اشاره میکنند که
موارد شناختهشده دیگری از قاتلان اسکیزوفرنیک همچون چارلز مانسون و جیم
جونز وجود دارد که به همین صورت نفوذ زیادی بر دیگران داشتند، هرچند مسلماً
ابعاد آن قابل مقایسه با دیکتاتورها نیست.
و در ادامه میافزایند: علاوه بر این، معیارهای کنونی DSM-IV-TR برای
اسکیزوفرنی از نوع پارانوئید شامل نشانگانی همچون اشتغال ذهنی مدام به یک
یا چند هذیان آزار یا عظمت است که معمولاً پیرامون یک موضوع مرتبط
سازماندهی شده است. ویژگیهای همبسته عبارتاند از اضطراب، خشم، کنارهگیری
و تمایل به جدال لفظی. DSM-IV-TR همچنین بیان کرده که موضوعات آزاری و
هذیان عظمت ممکن است افراد اسکیزوفرنیک را مستعد خشونت کند، و اینکه چنین
افرادی در تعاملات بین فردی شیوه بالادستی یا رئیسمآبی دارند و اینکه چنین
افرادی ممکن است ممکن است هیچ نشانهای از اختلال شناختی بروز ندهند و در
حوزه کارکرد شغلی و زندگی مستقل عملکرد خوبی داشته باشند.
در اینجا سه نکته مهم وجود دارد که باید مراقبشان بود: نخست و شاید
آشکارتر از همه آنکه همبستگی لزوماً به معنای علیت نیست. اگرچه شناخت این
شش اختلال شخصیتی بزرگ در آینده ممکن است در روابط بینالمللی با
دیکتاتورهای سیاسی سودمند باشد، افراد بسیاری هستند که بعضی از این
اختلالهای شخصیتی یا همه آنها را دارند و هرگز نه دیکتاتور میشوند و نه
قاتل یا تروریست و احتمالاً دیکتاتورهای دیگری هستند که ترکیب متفاوتی از
اختلالهای روانپریشانه و شخصیتی دارند. بیماری روانی در خلاء وجود ندارد
بلکه در زمان و مکان روی میدهد.
دوم آنکه سوگیریهای فرهنگی تا چه اندازه ممکن است در این تشخیصهای
روانپزشکی نقش داشته باشد؟ این مسأله کاملاً جا افتاده است که بعضی
تشخیصها مانند اسکیزوفرنی فرافرهنگی و همگانی هستند، اما نشانگان مربوط به
آن ممکن است هم از نظر اهمیت و هم از نظر معناداری متفاوت باشند. با آنکه
تمام تشخیصهای روانپزشکی نشانه اختلالهای زیستشناختی زیربنایی هستند،
اما انسان است که این تشخیص را میدهد و آن شخص تشخیصدهنده ممکن است با
وجود تلاشهای بسیار برای عینیت و دقت علمی باز هم اندکی به سمتی متمایل
باشد. به همین دلیل پرسشنامههایی که افراد مطلع برای هر کدام از سه
دیکتاتور پر کردند، بر اساس یک الگوی آمریکایی اعتبارسنجی شدند. از آنجا که
تشخیصهای روانپزشکی معمولاً دچار کمبود نمونههای آماری هستند، این
مسأله میتواند مشکلساز شود. برای مثال، میانگین نمره به یک مورد خاص در
پرسشنامه در فرهنگ کره شمالی ممکن است بالاتر یا پایینتر باشد.
سوم اینکه از این سه بررسی تنها در مورد صدام حسین افراد مطلع روابط
شخصی روشنی با موضوع پرسشنامهها داشتند. بنابراین مجموعه دیگری از
سوگیریها هم در مورد هیتلر و هم در مورد کیم جونگ-ایل ممکن است به
بررسیها راه یافته باشد. از این رو آن دو بررسی به لحاظ اخلاقی ممکن است
پای اصلی به نام قاعده گولدواتر را به میان بکشد که مورد قبول انجمن
روانشناسی آمریکاست و بر اساس آن اظهارنظر حرفهای درباره هر فرد بدون
معاینه مستقیم او و کسب اجازه اعلام نظر از بیمار یا ولی قانونیاش ممنوع
است. اما روشن است که قاعده گولدواتر مربوط به نحوه تعامل متخصصان روانی با
رسانههاست و بنابراین احتمالاً در این موارد به کار نمیرود. و در پایان
اینکه شاید ما هرگز ندانیم این شرح حال روانشناختی خاص از کیم جونگ-ایل تا
چه اندازه با شخصیت واقعی او مطابقت دارد، اما با این حال همبستگی قوی
میان شخصیت هیتلر، صدام و کیم جونگ-ایل را نمیتوان نادیده گرفت.
Scientific American, Dec. 19, 2011
منابع:
Coolidge, F. & Segal, D. 2009. Is Kim Jong-il like Saddam Hussein
and Adolf Hitler? A personality disorder evaluation. Behavioral
Sciences of Terrorism and Political Aggression, 1 (3), 195-202.
Coolidge, F. & Segal, D. 2007. Was Saddam Hussein Like Adolf
Hitler? A Personality Disorder Investigation. Military Psychology, 19
(4), 289-299.
Coolidge, F.L., Davis, F.L. & Segal, D.L. 2007. Understanding
Madmen: A DSM-IV Assessment of Adolf Hitler. Individual Differences
Research, 5 (1), 30-43
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر