یکشنبه، دی ۲۲، ۱۳۹۲

میخواهم بنویسند مازیار ایزد پناه



میخواهم بنویسند
مازیار ایزد پناه


می خواهم تا بر دیوار بلند اندوه سی ساله  ما
در کناردیوارهای  کاخ دروغ های سی ساله تو
بنویسند
که زندگی ما
  چون سر انجام  سربازان بی سلاح تو
(که برای تقدیری دیگر رخت رزم پوشیدند)
در روز سخت فاجعه
 تلخ بود و تلخ

می خواهم تا بر طبل آرزوهای  بر باد رفته ما
در کنار رژه مارش نوازان تونیز بکوبند
تا نوزادانی که سی سال  پس از  مارش عزای تو

 و تشیع بی تشریفات ما
می آیند
پیش از هر اذانی
در گوش  خویش بشنوند این کلام را
(که نه از آسمان و نه از کتابهای عهد عتیق
بلکه بر خاسته  از خاک گرم
 خون تازه  آخرین سربازان توست)
و می خواهم  آنرا بر اولین دفتر مشق خود در اولین کلاس دبستان بنویسند
که در سینه تو نه قلبی بود نه ضعفی و نه قوتی

  وتو آن کاهن مزوّری بودی
که هر گاه آغوش گشودی
سایه ات  صلیبی شد  برای مصلوب کردن ما

می خواهم بر هر درخت بنویسند
که اندوه ما عریان بود چون عشق
نه چون شادی مغرورانه تو
 از مچاله کردن خوشبختی دو عاشق

و می خواهم  بر دامنه هر کهسار بنویسند
که اندوه ما زلال بود
چون آب چشمه سارهای دور دست
  نه چون شادی تو
  بزک کرده مشاطه گان هفت رنگ آرا یت
که ما از نوای چند نت بر نی خویش شاد بودیم
و تو از بخاک افتادن صدها جنگجوی خویش
 
که ما در خلوت دل چون آیینه مان 
خط غباری نبود
اما تو هر وصلتت
 آیه ای غریب از طلاقی دلخراش بود

می خواهم بر پیشانی تمامی سگهای دم جنبان آویزان گوشت بنویسند
 که ما به سرپناه های  ویران خانه مان می اندیشیدیم
و تو به تاج شاهان

 و هر چند که  تو حتی  نوروزمان را هم
به مجلس ترحیم مبدل کردی
اما
اما
با اینهمه
می خواهم  بر پایه های نت نوازندگان شادی بعد از ما بنویسند
که امید به رویش
در  شوره زار یاس
هیچگاه هیچگاه
از خاطرمان نرفت
 
مازیار ایزدپناه
22 دی 1392

۱ نظر:

ناشناس گفت...

زوبین آذرخش

دمت گرم، اگرچه تلخ و دردناک است، اما زیبا گفتی و درست بیان کردی آنچه را که همه عمرباختگانی که به امید یافتن چشمه ساران زلال آزادی و رساندن مردم تشنه و جان خسته تا به آن برای نوشیندن بی پایان، بدون پیمانه و بی قطره چگان و بدون نگرانی از حضور گزمگان که دیگر تارومار شدگان و گریخته از وحشت حسابرسی پایمال شدگان، بیش نبودند،از ره گم کردگان سراب قدرت که دزدان اعتماد عاشقان آزادی شدند، در دل دارند و جان خسته و ملول از دورویی و ریایی طرّران اند . دمت گرم که «سخن از زبان ما می گویی»