یکشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۶

به احترام دلکش ازجای برخیزیم

به احترام «دلكش» از جاي برخيزيم
گفتگوي طليعه سپيده دمان بااسماعيل وفا يغمائي

س ـ خبر داريد كه دلكش خواننده محبوب و مردمي غروب روز يازدهم شهريور از ميان مردم ايران به سفر رفت، دلكش بدون ترديد خواننده اي بزرگ بود، مي خواستيم با توجه به اين كه شما سالهاست در كنار نوشتن و سرودن به از زاويه ترانه سرا با دنياي موسيقي ايراني آشنائي داريد از شما در باره دلكش به عنوان يك خواننده بزرگ ايراني بشنويم.
ج ـ اگر بيست سال قبل اين سئوال را از من كرده بوديد طبعا من در آغاز صحبت، از دلكش به عنوان تنها يك خواننده، يك خواننده بزرگ ايراني صحبت مي كردم، ولي امروز در گام نخست تصويري كه از دلكش در ذهن دارم، تصوير يك زن «شجاع و آزاده و شورشگر» است كه در جامعه شصت و چند سال قبل ايران ارتجاع و استبداد زده، جامعه اي كه صادق هدايت در « حاجي آقا» و «علويه خانم» آن را زير ذره بين گذاشته ، شهامت اين را داشت كه صداي زيباي خود را ،كه امروز هم در ايران آخوند زده به قول آخوندها مايه شر است بلند كند و آن فضاي تاريك را كه در ميان لايه هاي وسيعي از مردم به تعفن ارتجاع مذهبي و انديشه آخوندي آلوده بود بشكافد و اندكي اگر چه نه ما ، زيرا ما كه نبوديم ، بلكه پدران ما را به فكر فرو ببرد و به شك بياندازد و از درون شكافهاي اين شك اندكي هواي تازه را تجربه كنند. از همين زاويه ميخواهم بگويم دلكش را نخست بايد در اين نقطه ديد، به عنوان يك زن پيشگام بر شوريده عليه سنتهاي مزاحم ،و كسي كه اندك زماني پس از قمر قد بر افراشت و طبعا در اين راه تو هين و تحقيرهاي بسياري را تحمل كرد، اول بايد اين را ببنيم و به احترام او از جاي برخيزيم وبعد خواهيم توانست صداي زيباي او را هم بشنويم و در باره اش صحبت كنيم.

س ـ منظورتان اين است كه بايد حضور اجتماعي او را به عنوان خواننده ببينيم؟
ج ـ حضور اجتماعي و تاريخي اورا، در اين باره كمتر صحبت مي شود و كسي نميرود ببيند كه بحث آزادي زن تنها يك بحث تئوريك نيست، بحثي در روي كاغذ نيست و حتي بحثي نيست كه صرفا سياسي ـ مبارزاتي صرف باشد. اين ماجرا به طور واقعى وجود داشته است. برويم و از بحثهاي تئوريك عبور كنيم و در صحنه تاريخ و اجتماع ببينيم كه چگونه اين مسير در عرصه واقعيت اجتماعي ايران طي شده و چطور طي شده است، بايد رفت و ديد كساني بوده اند، زناني بوده اند كه با عمل مشخص اجتماعي و تاريخي خود در شرايطي بسيار سخت بلند شده اند و رنج كشيده اند،آن هم در پنجاه شصت سال قبل و قبل از آن، در دوراني كه طاهره قره العين شوريد و طناب دار بر گردنش حلقه شد و روزگاري كه پروين مورد سرزنشها قرار گرفت و در جواني دق مرگ شد و روزگار قمر و زندگي محنت بار و فقيرانه اي كه او را در پنجاه و چهار سالگي از پا در آورد، و در همين رابطه دلكش كه يكي از پيشكسوتان شوريدن زن عليه قيد و بندهاي ارتجاعي بود، بايد به اين ها توجه كرد كه در بسياري از اوقات اين مبارزات اجتماعي بسيار دشوار و رنجبار بوده است و بسيارى از اين زنان در زير فشارهاى مختلف ساليان دراز رنج كشيده و گاه بيرحمانه خرد شده اند.

س ـ اين درست است ولي دلكش در هر حال به عنوان يك خواننده با آوازها و ترانه هايش مبارزه كرد و..
ج ـ من منكر اين نيستم ولي اتفاقا ميخواهم بگويم كه ما از آواز شروع نكنيم، كمي برويم عقب تر، او قبل از اين كه دهان بازكند بايد به عنوان يك زن مسائلي را حل و فصل كرده باشد، الان سال هزار و سيصد و هشتاد و سه است، شصت و پنجسال برويم عقب تر، سالهاي مثلا هزار سيصد و هجده و نوزده، بهترين تعريف از زن اگر خيلي ارفاق كنيم تعريف شيخ بزرگوارمان سعدي است كه:
زن خوب و فرمانبر و پارسا
كند مرد درويش را پادشا
من فكر ميكنم با ارفاق مي شود اين تعريف را كرد و تعريف واقعي را بايد از كتب و رساله هاي علما باز جست. اگر بخواهم خلاصه كنم زن در آن سالها از زواياي مختلف حذف شده است، حذف سياسي، حذف رواني. حذف فرهنگي، حذف جنسي زيرا در اين زمينه هم تنها ابزار است و خلاصه به طور عام حذف در تمام زمينه ها، ارتجاع مذهبي و سياسي انگار او را در گودالي از سيمان قرار داده اند، و قدرت حركت را از او گرفته اند. زني كه مي خواهد از اين گودال بيرون بيايد يا نداي اعتراض سر بدهد بايد خيلي مسائل را حل و فصل كرده باشد و پيه خيلي چيزها را به خودش ماليده باشد، زنهائي مثل قمر و دلكش و امثالهم كمتر در اين زمينه حرف زده اند ولي من مطمئن هستم بسا حرفها در اين زمينه داشته اند، صداي دلكش در چنين شرايطي بر مي خيزد و اين سيمان سفت شده را مي تركاند، نه پيرامون خودش كه پيرامون مرداني كه جماعات انبوهي از آنها هر چند از صداي زنان لذت مي برند و لي دستگاه ذهني شان طوريست كه آن را مترادف فحشا و گناه مي شناسند، چرا ؟چون قرنهاست كه تابوها و دگمهايشان اين را گفته است. زيرا قرنهاست كه پدر اندر پدر و فقيه اندر فقيه آموخته است كه زن را ادامه سكس اش بداند و نه ادامه انديشه و خردش و از او بترسد و در عين حال دائم در جستجوى او باشد، چون اين چنين مي انديشد لاجرم در مقابل چنين پديده اي خودش نيز مسخ ميشود و تبديل به ادامه رجوليتش مي شود و جز از اين زاويه نمي تواند نگاهي از سر قبول به واقعيت متحول و زنده زن بياندازد، براي او زن همان واقعيت فيكس شده و ثابتي است كه طول و عرض و طعم و رنگ ثابت و موارد استفاده آن را قوانين آسماني تعيين كرده اند و بايد فيكس و ثابت باقي بماند. پنهان بماند. صدايش را بلند نكند و آواز نخواند و… مي بينيد چه جدال شگفتي است ، من ترانه هاي دلكش را خيلي گوش مي كنم وهر بار با توجه به اين نكته در دل نسبت به او احترام عميقي حس مي كنم، و مبارزه سنگين او را مي فهمم. مبارزه اي اجتماعي وسنگين كه در آن ايام بار آن بر دوشهاي معدودي افراد چون دلكش بود. بحث در اين باره في الواقع مفصل است كه در ظرفيت گفتگوي كوتاه ما نيست.

س ـ اما اگر بخواهيد خلاصه كنيد نقش دلكش را چگونه مي بينيد؟
ج ـ ميگويم يكي از برجسته ترين زناني بود كه به عنوان يك هنرمند براي ظهور هويت زن ايراني در بعد فردي و اجتماعي با شهامت و صداي زيباي خود تلاشي ستايش انگيز به خرج داده است ، تلاشي كه كمتر كسي به آن توجه كرد،

س ـ و اما به طور خاص در مورد او به عنوان يك خواننده؟
ج ـ به عنوان يك خواننده ونيز يك هنر پپيشه سينما.

س ـ بيشتر يك خواننده چون كار دلكش در سينما چندان زياد نبود؟
ج ـ چندان كم هم نبود و دوراني تقريبا بيست و دو سه ساله از سال سي و هشت تا پنجاه و يك را در بر مي گيرد.

س ـ يعني دلكش طي اين مدت فعاليت سينمائي هم داشت؟
ج ـ طي اين مدت دلكش در چندين فيلم بازي كرد و با كارگردانهاي معروفي چون منصور كوشان، سيامك ياسمي، سردار ساكروحسين مدني همكاري داشت، اسامي بعضي از فيلمهاي او را كه ديده ام هنوز فراموش نكرده ام، فيلمهائي مثل «شرمسار» كه اولين فيلمش بود و تقريبا اشاراتي داشت به سر گذشت خودش و نيز فيلمهاي «عروس فراري» ، «ظالم بلا»، «شانس و عشق و تصادف»، «افسونگر»، «فردا روشن است» كه من نام اين فيلم را روي يكي از ترانه هايم گذاشتم،«شير فروش» و «قمار زندگي» كه آخرين فيلمش بود و در سالهاي پنجاه و پنجاه و يك در آن بازي كرد.

س ـ گفتيد فيلم شرمسار اشاراتي به زندگي خودش داشت، موضوع اين فيلم چه بود؟
ج ـ حكايت دختري ساده و روستائي و يا شهرستاني بود كه بازي حوادث او را آواره مي كند و در محاصره جامعه اي خشن و متجاوز قرار مي دهد، جامعه اي كه در زن تنها طعمه اي را جستجو مي كند و اما دلكش در اين فيلم عليرغم تمام مشكلات و تطاولها از جاي بر مي خيزد و راه خود را مي گشايد و تبديل به خواننده اي نام آور مي شود، تا اندازه زيادي اين سرگذشت شبيه به سر گذشت زندگي دلكش بود.

س ـ و در ساير فيلمها؟
ج ـ روي تمام اين فيلمها مي شود صحبت كرد ، شايد در روزگار ما خيلي از آنها چنگي به دل نزند و مضامين اش ساده به نظر بيايد ولي در آن روزگار، سينما براي اينكه بتواند خود را و نقش زن را در فيلمها جا بياندازد و مقاومت سنت و ارتجاع را بشكند از محبوبيت دلكش و صداي او بهره زيادي جست و اين راه را براي ساير زنان در سينما گشود.

س ـ دلكش يكي از بزرگترين خوانندگان زن كلاسيك ايراني است، محبوبيت او در ميان طيف وسيعي از مردم گسترده بود و دامنه داشت، هم مردم كوچه و بازر او را دوست داشتند و هم روشنفكران وبه قول معروف منور الفكرها و هم قشر متوسط و كارمندان و معلمان و ارتشيان و ساير اقشار ، فكر مي كنيد چرا؟
ج ـ اول بايد از يك نقطه پيوند صحبت كنم و بعد از دو نكته متفاوت، نكته پيوند اين است كه تمام ذائقه ها طعم عطر اگين عسل را حس مي كنند، يك استاد دانشگاه و يك سپور شهرداري به عنوان دو انسان كه ار ذائقه اي سالم و انساني بهره مندند، هردو، از طعم عسل ناب لذت مي برند، گرمي صدا ، قدرت، آن رنگهاي خاص صداي دلكش وقتي با حالتهاي رندانه صداي او و طعن شيرين و قلندر وار او كه نيش و نوش را با هم داشت و آشنا و مطبوع ذائقه ايراني هاست،همه را به سوي او مي كشاند، صدائي زنانه كه در دور دست آن رگه اي شيرين و اندكي خشن خود را مي نمود، صدائي قدرتمند و پر از اعتماد و برخاسته از تجربه ها، اين نقطه مشترك بود، در محتواي شعرها نيز تمام گروههاي دوستدار دلكش آنچه را مي خواستند مي يافتند ولي به طور خاص چيزهائي كه توده مردم كوچه و بازار را به دلكش علاقمند مي كرد و روشنفكران را به طرف او مي كشيد متفاوت بود؟

س ـ در چه چيز متفاوت بود؟
ج ـ دلكش زني افتاده و خاكي بود. بامردم مي جوشيد و خودش نيز از لايه هاي پائين جامعه بر خاسته بود. زني رك و قلندر بود و اين خصوصيات او را محبوب مردم كوچه و بازار كرده بود.

س ـ جامعه اي كه شما از آن قبل از اين حرف زديد بخصوص در ميان عموم مردم قاعدتا انگاره هاي اخلاقي خودش را داشت و اين بايد مانعي در رابطه با محبوبيت دلكش ايجاد كرده باشد؟
ج ـ آن لايه هائي كه مورد نظر شماست من فكر ميكنم كه هنوز هم دچار شك و ترديدند و با خداي خودشان در حال چانه زدن كه آيا «استماع صوت نسوان» و« گوش كردن به صداهاي مشكوك!» باعث افتادن در گودال هاويه مي شود يا نه؟ ولي دلكش با آن كه به انگاره هاي اخلاقي تحميلي و مذهبي جامعه بي اعتنا بود و عليه آن شوريده بود انگاره هاي اخلاقي عيارانه و رندانه خودش را داشت و شخصيت نيرومند او در جا انداختن اين انگاره ها به او كمك زيادي مي كرد، كساني كه او را دوست داشتند او را مي شناختند و مي دانستند كه او كيست و چگونه فكر ميكند.

س ـ و اما در ميان روشنفكران ؟
ج ـ روشنفكران با توده هاي مردم در نكاتي كه اشاره كردم مشترك بودند و اما به طور خاص در ميان روشنفكران برخي از ترانه هاي دلكش رنگي سياسي و اعتراضي داشت، چون دلكش در سالهاي قبل از كودتاي بيست هشت مرداد مثل خيلي از هنرمندان و اهل قلم و شعر در رابطه با حزب توده فعاليتهائي داشت و پس از كودتاي بيست و هشت مرداد و تيربارانهاي مقاومان حزب توده و انفعال شماري ديگر، دلكش در برخي ترانه هايش هم نواي اعتراض سر داد و هم نواي اميد، روشنفكراني كه دلكش را مي شناختند مي دانستند دلكش از چه سخن مي گويد و به همين دليل سخت او را دوست داشتند.
س ـ مثلا چه ترانه هائي؟
ج ـ كم نيستند، مثلا از ترانه هاي اعتراضي او ترانه« ميروم و مي گذرم» ، « از ديار تو تنها مي گذرم» و از ترانه هاي اميد بخش او«آتشي زكاروان بجا مانده» و امثال اينها بود. در برخي از اين ترانه ها به خوبي لحن خشم آلود و معترض دلكش قابل حس است، دلكش بسياري از مبارزان تير باران شده و محبوس را مي شناخت، دل خوشي از رژيم شاه نداشت و در بار هم اين را مي دانست و سر انجام هم در سالهاي پنجاه و دو برايش پرونده مالياتي درست كردند و باعث اذيت و آزارش شدند كه بر محبوبيت او در ميان مردم افزود اگر چه در راديو محدودش كردند.

س ـ و در دوران خميني
ج ـ در دوران خميني ثقل سنگين آنچه كه در سال 1320 در فضا پراكنده بود به صورت يك آوار، به صورت جمهوري اسلامي خميني و يك حكومت متعفن مذهبي بر سر مردم فرو افتاد، طبيعي است كه حذف زنان مگر به برش و به قواره ارتجاع، و چهار چوبهاي كتابهاي آخوندهاي حاكم، اولين پي آمد چنين حكومتي است. دلكش نيز مانند تمام خوانندگان زن خاموش شد، يعني خاموشش كردند، به انزوايش كشاندند و تنها در سال به نظرم هفتاد و يك يا دو بود كه براي نخستين بار به خارج آمد و بعدها شايد يكي دو سفر ديگر، طي اين دوران دائم با فقر و فشار مواجه بود تا سر انجام چند روز قبل از ميان ما رفت. سرگذشت دلكش بخصوص در طي بيست و پنجسال گذشته گوشه اي از سرگذشت دردناك هنرمندان اين مملكت است، غم انگيز است و دل را به درد مي آورد،اما چه مي توان كرد، در مقابل ارتجاع كه نمي توان سر فرود آورد و بيشتر از هركس هنرمندان نمي توانند سر فرود بياورند، اين خاموشي دردناك آميخته با مبارزه هنرمند است، بهاي كار او و سر افراز ماندن و وفادار ماندن با كار هنري و مردمش است. من فكر مي كنم روزگار مي گذرد،ابرها به كناري ميروند و روزگاري ميرسد كه تلاشهاي دلكش و كاراو چون قطعه اي زيبا و زنده در گنجينه حيات ملي ما بدرخشد ، رژيم شاه رفت و رژيم آخوندها خواهد رفت و از دير باز سروده اند:
گذشت شوكت محمود و در زمانه نمان
جز اين فسانه كه نشناخت قدر فردوسي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اين مصاحبه در تاريخ سوم سپتامبر 2004 ميلادى انجام شده است
طليعه سپيده دمان

هیچ نظری موجود نیست: