یکشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۶

کشتار زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت

فنجاني از خون داغ بر سر ميز صبحانه آخوندها
گفتگو با اسماعيل وفا يغمائي در باره قتل عام زندانيان در سال 67

س ـ پانزده سال از قتل عام زندانيان سياسي در مرداد هزار و سيصد و شصت و هفت گذشته است، اين كشتار توسط رژيم جمهوري اسلامي ، يعني رژيمي صورت گرفت كه در اساس، پرونده اش با جنايت آميخته است، با توجه به اين كه في الواقع پرونده اين رژيم در كشتار و سركوب كم نظير هست ، شما اين جنايت بزرگ، يعني كشتار زندانيان سياسي در سال شصت و هفت را چگونه مي بينيد؟
ج ـ حرف شما كاملادرست است،از همان روزي كه قدم نامبارك بنياد گذار جمهوري اسلامي بر خاك ايران فرود آمد، گوئي پاي جنايت و شقاوت نيز با او به ميهن ما باز شد. بگذاريد تصويري به شما بدهم. عبا و قباي رژيم مذهبي ولايت فقيه، تار و پودش از جنايت و شقاوت است، از همان سال پنجاه و هشت كه رگبار را بر سينه ماهيگيران فقير بندر انزلي بستند و تا همين امروز كه طناب دار را بر گردن محكومين به اعدامي كه قربانيان عملكردهاي رژيم ولايت فقيه هستند گره مي زنند ماجرا همين بوده است يعني در شقاوت و جنايت و سركوب ادامه پيدا كرده است، اما ماجراي قتل عامهاي سال شصت و هفت حكايتي است كه فراموش نخواهد شد، اين كشتار اندرونه و تماميت اين رژيم را چه در بافت مذهبي و ايدئولوژيك آن ،در نقطه اي كه فقيه اعظم بر منبر نشسته و باصطلاح زمام جمهوري اسلامي را در دست دارد و چه در بافت و ساخت پيكره آن و باصطلاح از صدر تا ذيل مسئولين نظام، در چشم انداز ما قرار مي دهد واوجي از شقاوت ورذالت تقطير شده و تمام عيار را در دسترس تجربه اي بسيار دردناك وتلخ و تاريخي مي گذارد.

س ـ اگر ممكن است در همين زمينه توضيح بيشتري بدهيد؟
ج ـ نبايد خودمان را گول بزنيم. جاده هاي تاريخ اگر چه رو به سوي آزادي ميرود ولي از خون و جسد فرش شده است، در تاريخ بشر خونريزي و شقاوت كم نبوده، قتل عام كم نبوده، ديكتاتورها ي رنگارنگ كم نيامده اند و نرفته اند ، از قتل عام نرون كه نيمه دوم قرن اول ميلادي به بهانه آتش سوزي رم صد هزار مسيحي را به اشكال مختلف كشت، يا قتل عام دهها هزار مزدكي توسط خسرو انوشيروان، تا قتل عام دو ميليون نفري ارامنه در قرن نوزدهم توسط دولت عثماني و قتل عام يهوديان در كوره هاي آدمسوزي فاشيسم هيتلري، يا قتل عام مردم روستاي اورادورـ سورـ گلان در فرانسه ، تا جنايات امثال سوموزا ديكتاتور كوبا وهايله سلاسي امپراطور حبشه و جنايات سعيد باره در سومالي و ايدي امين در اوگاندا وقتل عام وحشيانه حافظ اسد در سركوب يكي از شهرهاي شورشي در سوريه كه نامش متاسفانه به خاطرم نمانده، يا قتل عام هزار و سيصد تن از زندانيان سياسي در ليبي درهفت هشت سال قبل كه اعتصاب غذا كرده بودند و تمامشان را كشتند، اينها مشتي از خروار و تمامشان در زمره جنايتهاي بزرگ و فراموش نشدني قرار دارند اما قتل عام زندانيان سياسي در سال شصت و هفت حكايت ديگري است. كمي ريزتر قضيه را ببينيم، پس از قرنها تحمل استبداد سلطنتي، ملتي آمده است و در سوداي آزادي قيام كرده وپيرمردي كه ادعا دارد عبا و رداي پيغمبر را بر دوش، عصاي نجات مستضعفان كل جهان را در دست، و ادعاي رهبري تمام مسلمانان را در سر دارد در استقبال ميليونها تن به ايران پا مي گذارد،ولي خط بطلان بر تمام ادعاهايش مي كشد و يكي از فاسد ترين و خونريز ترين حكومتهاي مذهبي جهان را پايه ريزي مي كند، نيازي به توضيح اين مسئله نيست چون همه اين حكومت را تجربه كرده اند، ملت شروع به مقاومت مي كند و هنوز چند صباحي نگذشته كه سر و كله شكنجه و شلاق پيدا ميشود و زندانهاي چند گانه شاه تبديل به صدها زندان و شكنجه گاه ريز و درشت ميشودو قتل عامها به معناي عمومي خودش در حقيقت از همان سال شصت شروع شد.

س ـ منظورتان تيربارانهاي پس از سي خرداد است؟
ج ـ من فكر مي كنم. اگر در نظر بگيريم كه هر سپيده دم گاه بيش از دويست تن در زندانها به جوخه تيرباران سپرده مي شدند، خواهيم ديد كه كلمه تيرباران براي بيان مطلب ضعيف است و بايد واژه كشتار دسته جمعي و قتل عام را به كار برد، اين را من از روي يقين ميگويم ، در فاصله سالهاي 1362 تا 1365 من گزارشات زيادي از زندانهاي خميني را براي درج در نشريه مجاهد تنظيم مي كردم، بسياري از اين گزارشات از درون زندانها به طريقه هاي مختلف خارج شده بود، اينها روي كاغذهاي كوچك . روي كاغذهاي سيگار و مثل اينها نوشته شده بود و حاوي حقايقي از درون زندانها بود كه في الواقع نفس را بند مي آورد. در همان سالها با كشتارهاي جمعي و با تيربارانهاي دائمي، آخوندها تمام مرزها را پشت سر گذاشتند، آخر الامر هم در سال 65 به دليل فشارهاي روحي كه از تنظيم اين گزارشات متحمل مي شدم كار را رها كردم. اما در سال شصت و هفت ماجرا از بسياري از جنبه ها تفاوت داشت، شهيدان سال شصت و هفت، قبل از آن شكنجه شده بودند، محاكمه شده بودند، ماهها سلول را تحمل كرده بودند و همان قوانين قضائي قرون وسطائي حكومت آخوندي تشخيص داده بود كه اينها بايد زنداني بشوند و اعدام نشوند. اما در سال شصت و هفت خميني كه به قول خودش جام زهر را نوشيده بود، پس از پذيرفتن قطعنامه آتش بس و پس از عمليات فروغ جاويدان، قوانين خودش را نيز نقض كرد و كشتار زندانيان را كه مدتها بود دنبال مي كرد يعني قتل عام زندانيان سياسي را به مرحله اجرا گذاشت.او در حققيقت در پايان عمر خود ، در سيلابي از خون جوانان ايران كارنامه خودش را تا جائي كه به شخص خود او مربوط ميشود تكميل كرد.

س ـ منظورتان از دنبال كردن كشتار زندانيان چيست، يعني خميني از اول در صدد بود زندانيان را قتل عام كند؟
ج ـ خميني از اول كار در اساس معتقد به مقوله اي به اسم زنداني سياسي نبود. در پرده هاي تاريك انديشه اين پيرمرد، و در دنيائي كه او غوطه ور بود مخالفت با رژيم او، يعني مخالفت با خود او وخود او هم نماينده دائمي خدا بر روي زمين بود و طبعا مخالفان او نمي توانستند جز محارب و مفسد في الارض و مرتد و كافر باشند ولاجرم بايد كشته شوند. خميني را همراه با كارشناسان سياسي بايد روانشناسان مورد مطالعه قرار بدهند تا بدانند يك آدم تماميت خواه مرتجع مذهبي كه دنياي پيچيده كنوني را با دوران تاخت و تاز شتر سواران عوضي گرفته يا مي گيرد، و بجاي اينكه ظرفيت پذيرش جهان معاصر و پيشرفتهاي انديشه بشري را در خود ايجاد كند تصميم مي گيرد جهان را به قواره ايده هاي عهد بوق طراحي كند و برش بدهد، به چه مصائبي دچار مي شود. در شريعت خميني و به قواره انديشه او، نان و آب دادن به دشمنان خدا خودش جرم و گناه است.من دانشكده الهيات را تمام كرده ام و از لحاظ نظري با دنياي خميني خوب آشنا هستم به اندازه كافي هم بعدها خوانده ام و برخورد داشته ام، شما برداريد و متون مورد اتكا خميني را بخوانيد خواهيد ديد از اين متون زندان بيرون نمي آيد بلكه كشتن و دست بريدن و آتش زدن و ديوار خراب كردن بر روي مجرم و سنگسار و اعدام بيرون مي آيد ، با توجه به اين كه خميني در انتهاي قرن بيستم و در مملكتي مثل ايران اين تناقض را مدتي تحمل كرد، يعني مجبور بود تحمل كند، تا وقتي كه فرصت مناسب را يافت و ديگر تعارف را به كناري گذاشت. قبل از آن فكر مي كنم دهها هزار نفر را اعدام كرده بود و در شقاوت كمبودي نداشت فقط كافي بود زمان مورد نظر فرا برسد ونيز برخي مزاحمان و تعديل كنندگاني كه منجمله از جناح منتظري بودند در زندانها به كناري زده شوند تا صداقت و صميميت خودش را به انديشه هاي قرون وسطائي اش اثبات كند.

س ـ منظورتان اين است كه در زندانها طرفداران منتظري فعال بودند؟
ج ـ تا جائي كه من خوانده ام و شنيده ام، پس از كشتارهاي سالهاي شصت و يك تا شصت و سه، مديريت زندانها تا حوالي سال شصت و شش در خيلي از موارد تحت نظر طرفداران جناح منتظري كه فكر مي كردند با مقداري ملايمت ميشود كار را بهتر پيش برد اداره ميشد، اين طرز تفكر با طرز تفكر خميني و طرفداران او كه سمبل پر رنگش لاجوردي و امثال رفسنجاني بودند در تضاد بود، در سال شصت و شش و شصت و هفت جناح خون آشام و سركوبگر موفق شد خط خود را به پيش ببرد و در اساس شرايط زندانها قبل از شروع اعدامها ي عمومي ديگرگون شده بود و فشار بالا رفته و لاجوردي بارها گفته بود بزودي زندان ها را آب و جارو مي كنيم. كافيست چند تا از كتابهائي را كه زندانيان از بند رسته نوشته اند ورق بزنيد تا حقيقت را مشاهده كنيد، وقتي اين كارها به انجام رسيد ديگر همه چيز براي اجراي طرح بزرگ جنايت آماده بود خميني حكم را صادر كرد و بقيه اجرا كردند.

س – چه كساني در راس كار قرار داشتند؟
ج ـ جواب دادن به اين سئوال اگر بخواهيم دقيق باشيم مشكل است و بايد اسامي زيادي را رديف كرد، بايد كروكي هيئت حاكمه و ساختار رژيم را در آن دوران ديد ، خواهيم ديد دستهاي همه به خون آلوده است . نرودا شعري دارد كه در خشم از كشتارهاي مردم توسط فاشيستها در جنگهاي داخلي اسپانيا سروده كه با اين ابيات شروع مي شود:
ظرفي از خون داغ
هر روز صبح بر سر ميز صبحانه ژنرالها
در كنار نان و ظرف پتير
ظرفي از خون داغ كشتگان
اين شعر بسيار تكان دهنده است و نرودا اين ظرف خون داغ را بر سر ميز تمام دست اندر كاران كشتارها نشانده است. من فكر ميكنم به طور خاص فنجاني از خون داغ شهيدان كشتارهاي سال 1367 هر روز صبح بر سر ميز صبحانه تمام دست اندر كاران اصلي اين حكومت بخار مي كند.
س ـ اين درست است ولي در بالاترين نقطه چه كساني در راس اين كشتارها بودند؟
ج ـ در بالا ترين نقطه و پس از خميني، خامنه اي به عنوان رئيس جمهور،هاشمي رفسنجاني به عنوان رئيس مجلس و موسوي اردبيلي به عنوان رئيس عالي ديوان قضائي در بالا ترين نقطه مسئوليت قرار داشتند و از اصلي ترين عاملان اين جنايت بر عليه ملت ايران هستند. بيشتر از اين را اگر بخواهيد بايد به اسنادي كه وجود دارد و از جمله اسنادي كه مجاهدين در اين زمينه منتشر كرده اند مراجعه كنيد ، اسامي خيلي از دست اندر كاران اين كشتارها ذكر شده است.

س – كشتارها چگونه شروع شد و به چه صورت بود؟
ج ـ بر اساس اسنادي كه هست و كتابهاي فراواني كه نوشته شده. از پنج مرداد شروع شد، از بند يك اوين در پنج مرداد شروع مي شود، هفت مرداد در زندان گوهر دشت و همزمان در بسياري ديگر از زندانها شروع مي شود و هزاران زنداني كه قبل از اين محاكمه شده بودند، انواع رنجها را تحمل كرده و برخي فقط دو سه روز تا آزاديشان مانده بود با يك پرسش و پاسخ دو سه دقيقه اي و گاه بدون هيچ پرسشي به جوخه هاي تيرباران سپرده شدند ، به دار كشيده شدندوبيرحمانه كشتار شدند و جسدها با كاميون و ماشينهاي يخچالدار كه براي حمل گوشت به كار گرفته ميشود به نقاط نامعلوم برده شد و در گورهاي جمعي مدفون گرديد. شمار معدودي از اين گورهاي جمعي بعدها كشف گرديد ولي خيلي از آنها پنهان مانده است.

س ـ يعني محاكمه اي در كا ر نبود؟
ج ـ تنها مي پرسيدند كه آيا بر سرموضع هستي يا نه؟ و اگر زنداني مقاومتي داشت حكم اعدامش صادر ميشد، تكليف بسياري افراد از قبل معلوم بود، اساسا اسم محاكمه نبايد روي اين چيزها گذاشت، بردند و كشتند و مدفون كردند اين تمام ماجراست.

س ـ تعداد افرادي كه قتل عام شدند چقدر بود؟
ج ـ بايد اين رژيم سقوط كند تا معلوم شود ميزان جناياتش چه اندازه بوده است، جنايت معمولا در روشني انجام نمي گيرد ، از دوراني كه اسطوره ها ازحكايت هابيل و قابيل، كشتن هابيل به دست قابيل و پنهان كردن جسد او سخن مي گويند ، همين شيوه به كار است، كشتن و پنهان كردن، آمارها از رقمي ميان شانزده تا سي و پنجهزار سخن مي گويند، گاليندوپل در گزارش26مي 1989 اسامي هزار و نهصد و سه نفر را ذكر كرده است، مجاهدين موفق شده اند اسامي سه هزار و دويست و ده تن را به دست آورند ولي ارقام و آمار بسا بيشتر از اين چيزهاست.

س ـ اين نوع جنايتها را در رديف چه نوع از جرائم مي توان قرار داد؟
ج ـ اين سئوال را علي القاعده بايد از يك قاضي و يا يك وكيل كرد تا بتواند دقيق توضيح بدهد، ولي تا جائي كه من مي دانم اين نوع جنايات را بايد در رديف جنايت عليه بشريت، نسل كشي و امثال اينها قرار دادو اين جرائم علي القاعده بايد در دادگاههائي مثل دادگاه جزائي بين المللي، مورد رسيدگي قرار بگيرد و كنوا نسيونهائي مثل كنوانسيون ضد شكنجه، كنوانسيون بين المللي حقوق مدني و سياسي و امثال اين كنوانسيونها به آن بپردازند. اين البته براي روزگاري است كه يا دولتهاي خارجي از زد و بند با اين رژيم دست بردارند ويا اين رژيم سرنگون شود و سرا ن اين رژيم، البته آنهائي كه از قهر مردم ايران جان بدر برند در اين مجامع محاكمه، و عبرت تاريخ بشوند اما قبل از اين بايد اين سند عظيم و خونين را روي ميز دولتهائي نهاد كه دم از حقوق بشر و مبارزه با تروريزم مي زنند و در عين حال اپوزيسيون اين رژيم و پناهنده سياسي را كه عليه اين رژيم خونريز فعاليت مي كند مورد فشار قرار مي دهند، و بويژه طي يكي دو سال گذشته انواع فشارها را عليه مجاهدين كه طي سالهاي گذشته عليه تروريزم مبارزه كرده اند وارد آورده اند، كشتارهاي وحشيانه سال شصت و هفت يكي از خونين ترين اسنادي است كه ماهيت اين رژيم فاسد و تروريست را افشا مي كندو به روشن ترين بيان اعلام ميكند چرا مبارزه با اين رژيم مشروع و رزمندگاني كه براي سرنگوني اين رژيم فعاليت مي كنند شايسته برترين ستايشها هستند.

س ـ پيام اين ماجراي تاريخي براي خود ما چيست؟
ج ـ پيام خيلي روشن است، خونهاي فرو ريخته سال 67 هم به طور فردي و هم به طور جمعي حاوي پيامي هستند كه هرگز نمي توانيم ناديده و ناشنيده بگيريم. به طور فردي، من پناهنده سياسي كه بيست و دو سه سال است دارم آب تبعيد و غربت را مينوشم و به سر زمين خودم فكر ميكنم ميدانم براي چه چيزي و با چه رژيمي دارم مبارزه مي كنم، مي دانم كه اگر اين چنين روزگارم هم به سر برسد بايد در مقابل چنين حكومت خونخوار و فاسدي كه هيچ مرزي در درندگي نمي شناسد و سراپايش به خون و اشك مردم آلوده است نبايد كوتاه بيايم. نبايد سازش كنم، نبايد تسليم شرايط شوم ، نبايد در برابر كساني كه مبارزه نميكنند و طلب بي عملي و راحت طلبي خود را از من مي خواهند كوتاه بيايم، بايد عليرغم تمام سختي ها سربلند باشم و خود را در پيوند تام وتمام با ميهن و مردم خود حس كنم و غربت را از پيرامون خود بتارانم . آخر ديگر چه برگي بايد رو بشود تا من اعتقاد پيدا كنم كه رژيم فقيهان بايد از بنيان برود به دنبال كارش. اماپيام جمعي اين شهادتهاي مظلومانه به ما مي گويد كه دست در دست هم بگذاريم و متحد باشيم، در كشتارهاي سال شصت و هفت آنكه مي كشت رژيم حاكم بر ايران بود و در مقابل، خون مجاهد و مبارز ، خون مسلمان و كمونيست وميهن پرست بر هم فرو ريخت و اجسادشان فرو ريخته بر هم در گورهاي گمنام ومشترك دفن شد، اين به ما مي گويد اگر در مبارزه جدي هستيم، بايد بدانيم دشمن يكي بيش نيست و آن هم حكومت ملايان حاكم بر ايران است و نيز كساني كه به بهانه هاي مختلف از اين رژيم دفاع مي كنند و سعي مي كنند آن را موجه جلوه دهند، وما نيز در مقابل دشمن مشترك بايد نيروي خود را در هم بياميزيم و فارغ از اختلافات مسلكي و مكتبي در جبهه اي مشترك مبارزه كنيم. گلسرخي سالها پيش خوش سروده است.
بايد كه دوست بداريم ياران
بايد يكي شويم
خونهاي فرو ريخته شهيدان سال شصت و هفت، امروز به ما همين را مي گويند كه:
بايد كه دوست بداريد ياران
بايد يكي شويد
اين تمام حرف است .

هیچ نظری موجود نیست: