یکشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۶

مصاحبه علی ناظر .سایت دیدگاه بخش اول


مصاحبه ديدگاه با اسماعيل وفا يغمائي
24/02/2005
(بخش1)
با تشكر از اسماعيل يغمائي كه قبول كرد تا در يك گفتگو با من صبر و حوصله به خرج داده و به سئوالات پراكنده وگاه چندان نه در ارتباط با حيطه تخصصي اش پاسخ دهد. اين گفتگو از چندي پيش در زمينه هاى شخصى، فرهنگى و ادبى، سياسى و اجتماعى، و تاريخى و مذهبى اغاز شده كه به تدريج مى خوانيد . على ناظر

ناظر:
قبل از هر چيز خوب است كمي از خود و خانواده و خلاصه گذشته و حال خودتان بگوئيد.
يغمائي:
دو سه ماه ديگر پنجاه و دو سال من تمام ميشود. من در يك فاميل قديمي وفرهنگي كه در دشت كوير ريشه اي اي استوار داشت و هنوز هم دارد، وسمبل شناخته شده آن شاعر هجو سرا و منتقد دوران قاجار ابوالحسن يغما جندقي است، در يك خانواده پرجمعيت متولد شدم . قبل از من پنج تن از اهل بيت متولد شده بودند و من ششمي هستم. پس از من هم هفت تن ديگر به دنيا آمدند. از اين سيزده تن تا كنون پنج تن و نيزپدر و مادر « با هفتهزار سالگان در سفرند» و بقيه هستند و فراوان تكثير شده اند.
ناظر:
چرخ و پر اين خانواده پر جمعيت چطور مي گشت و زندگي در اين خانواده پر جمعيت چه تاثيراتي در زندگي شما گذاشت؟
يغمائي:
چرخ و پرخانواده به مدد تلاشهاى پدرى مى گذشت كه تركيبى از يك كشاورز مادر زاد و يك اديب متوسط الاحوال تند خو و در عين حال در عمق، مهربان و عاطفى بود. زندگى در يك خانواده پرجمعيت اگر فقرخيلى آدم را نتراشد و روزگار دمساز با آرامشى نسبى باشد اسطقس روانى و عاطفى گسترده و محكمى به آدم مى دهد. اين نخستين چيزى است كه من از خانواده پرجمعيت خود گرفته ام. در مجموع دوران كودكي و نوجواني من اگر چه حالا ودور از من آميخته با مقداري رماتيزم شده است بهشت گمشده و غيرقابل دسترس من است. بيشترين تاثير را من از پدرم گرفتم كه باتلاش چرخ و پر زندگي خانواده را مي چرخاند. .پدر من كه نامش همايون بود در زندگي به چند مقوله علاقه فراوان داشت، كشاورزي ، شعر و ادبيات وتاريخ ، زن و بچه هاي فراوان و ساعتها راه رفتن. اومتولد 1285 شمسى بود و حدود نود و پنجسال بعد در سال 1380 در گذشت. تا آخرين روزهاي عمرش عليرغم مصائب فراوان سالهاي آخر حياتش با سلامت زندگي كرد. در ابتداي زندگي اش مامورسيار اداره ثبت احوال در تركمن صحرا بود. نخست در آنجا با دختر يكي از مهاجران روس ازدواج كرد و لي دخترك مهاجر چندان نپائيد و بعد از آنكه دو دختر به او عطا كرد در عنفوان جواني در گذشت. بعد از آن سالها مجرد زندگي كرد ودر نقاط دور افتاده مختلف كشورخدمت كرد وسرانجام حدود چهل سالگي با مادر من طلعت كه دختر عمويش بود و حدود بيست و دو سه سالي هم از پدرم كوچكتر بود ازدواج كرد .عليرغم اختلاف سن زياد و تند خوئى هاى او مادرم او را بسيار دوست داشت و دوستي اين دو فضاى سرشار از عاطفه اى در خانه ايجاد كرده بود. پدرم سالهاي آخر خدمتش را در شهرهاي مختلف بلوچستان كارمند و بعدها رئيس آمار و ثبت احوال بود. از طبيعت دست نخورده بلوچستان و اخلاقيات و آزادگي بلوچها خيلي خوشش مي آمد، خانه باغ بزرگى در سراوان ساخت، زبان بلوچى را به خوبى صحبت مى كرد و لباس بلوچى مى پوشيد چون بلوچها سبيلهاى برافراشته و درشتى براى خودش تهيه ديده بود كه تا پايان عمر حفظشان كرد. در سالهاى بلوچستان با شترى تيز پا به بيابانها مى زد و به سراغ بلوچها و چادرهايشان مى رفت تا نام مردگانشان را ثبت كند و براى نوزادانشان شناسنامه صادر كند . زندگى ادارى و عادى او با نوعى شاعرانگى بدوى آميخته بود . مى خواست در بلوچستان ماندگار شود ولى بعدها به دليل درگيري با روسايش و نيز ماجرائى ديگر استعفا داد وبرگشت به دشت كوير و تا پايان عمردر روستاي گرمه در جندق وبيابانك كه في الواقع آن را عاشقانه دوست داشت و روستائي بسيار كهنسال و زيباست به كشاورزي مشغول بود. من و ساير بچه ها و مادر در يزد بوديم و تابستانها و تعطيلات عيد را با او مي گذرانديم . بقيه اوقات وپس از رتق و فتق امور خانواده، ترجيح مي داد تنها و آزاد باشد.كتابخانه اي با تعداد قابل توجهي كتاب داشت كه در آن همه چيز پيدا مي شد. از مجموعه هاي جلد شده مجلات قديمي تا رمانهاي تاريخي و كتابهاى فلسفى و علمى ، از پوشه هاي لبريز نامه هائي كه در دوران قاجاريه نوشته شده بود و به ميراث به او رسيده بود تا انواع لغت نامه ها و سالنامه ها و انواع و اقسام ديوانهاي شعر ومجموعه هاى جلد شده خوشه و كتابهاى هفته شاملو و كتابهاى مثلا پروفسور آندره بينه فرانسوى در مورد رازهاى كاميابى جنسى كه اين نوع كتابها را تا وقتى كه چشم و گوشمان باز نشده بود دور از دسترس ما نگاه مى داشت. در اين فضا من از دوران كودكي با شعر و ادبيات آشنا شدم. در مقدمه كتاب شعر تازه ام «اين شنگ شهر آشوب» مقداري از حال و هواي روزگار كودكي و تاثيرات ان روزگار نوشته ام و فكر مي كنم كه كافي باشد.
ناظر:
از نظر سياسي چطور فكر مي كرد؟
يغمائي:
در جواني از طرفداران رضاشاه بود.
ناظر:
چرا طرفدار رضاشاه؟
يغمائى:
از نكبت و ذلت مملكت در اواخر دوران قاجارها و نا امنى منطقه و تاخت و تاز ياغى ها و راهزن ها دل خونى داشت. جندق و بيابانك به دليل دور از مركز بودن مامن خوبى براى جولان ياغيان شورشى بود و پدرش در اوان كودكى به دست پسر ماشالله خان كاشى و در جريان مقاومت در برابر حمله كاشى ها به قتل رسيده بود. در دوران كودكى من هنوز چند تن از زنانى كه در عهد جوانى چند شبى به همسرى ياغيان در آمده بودند و رها شده بودند زنده بودند و خاموشوار روزگار مى گذراندند، جاى گلوله ها هنوز بر روى ديوارهاى قلعه كهن روستا بر جا بود و گاهى كه با هم از كوچه اصلى روستا رد مى شديم دمى مى ايستاد و زنبيل سنگين علف را بر زمين مى گذاشت و به نقطه اى خيره مىشد،آنجا جائى بود كه پدرش هدف گلوله قرار گرفته بود و كشته شده بود، او اين چنين فضائى را از سر گذرانده بود و نظم و نظامى كه رضاشاه به مملكت داده بود اوايل مورد تحسين او بود اما بعدها از دوستداران مصدق شد وبه فاطمي و كريمپور شيرازي و محمد مسعود و امثال اين ها علاقه زيادي داشت. از بعد از كودتاي 28 مرداد نظرش در مورد شاه و سلطنت عوض شده بود و مي گفت شاه با سرنگوني مصدق راه مردم ايران را به طرف آزادي بست و اين شانس بزرگ تاريخي را از بين برد.
ناظر:
از نظر مذهبي چطور ؟
يغمائي:
تركيبي از يك انسان طبيعت گرا و مذهبي آزاد. چندان اهل شرع نبود ولي خدا را قبول داشت وبه امام اول و سوم ارادت داشت .در مورد مقولات مذهبى بيشتركنجكاو بود. در بلوچستان مدتها با شمارى از مولوى هاى بلوچ مثل مولوى شهداد و مولوى عبدالعزيز رفيق بود و به مجالس مذهبى آنها مى رفت تا بداند اهل سنت چه اعتقاداتى دارند. در يزد با يك كتابفروش زرتشتى به نام آقاى بهدين رفيق شده بود و از او در مورد دين زرتشت مى آموخت.هروقت در سفر از بلوچستان به يزد از كرمان مى گذشت در كرمان توقفى مى كرد و به ديدار رفقائى از پيرامونيان سركار آقا رئيس شيخيه مى رفت. در يزد همسايه اى داشتيم كه كارش گاودارى بود وبهائى بود گاهى به سراغ او مى رفت و با او از بهائيت مى شنيد و يكى از دوستان قديمى اش پارچه فروشى كليمى به نام حاجى مطيا بود كه در بازار يزد مغازه داشت به سراغ او مى رفت و در مورد يهوديت به صحبت مى نشست. در كتابخانه اش انواع كتابهاى مذهبى را داشت، قرآن و انجيل و تورات و اوستا و اوپانيشادها در قفسه كتابهاى او همسايه هم بودند، در شصت و پنجسالگى هم سفرى به مكه رفت ولى تا آخر عمر بيشتر خدا را در طبيعت جستجو مى كرد تا مسجد . چيزى كه از او در ذهن من مانده اين است كه كمتر او را دچار دغدغه هاى جهان ديگر مى ديدم. شعار او اين بود كه:
خلق همه يكسره نهال خدايند
هيچ نه بفكن از اين نهال و نه بشكن
ناظر:
تاثيرات زندگي و در چنين فضائي چه بود؟
يغمائي:
زندگي در چنين فضائي تاثيرات قوي روي من داشت و خيلي از خصوصيات مرا شكل داد . البته حالا و پس از اين سالهاي تبعيد خيلي از خصوصيات من عوض شده. در دوران جواني و تحت تاثير چنين خانواده و گذراني در ميان مردمان شهرهاي كوچك و آفتابي،مثلا من دوستدار آفتاب و جمعيت وطبيعت بودم. حالا ديگر بيشتر روزهاي ابري و تنهائي رامي پسندم. طبيعت البته سر جايش مانده است هرچند كه به دليل گرفتاري هاي زندگي كمتر فرصت مي كنم به آن پناه ببرم. زيستن در ميان مردمان ساده و صميمي و رك و بي پرواي دشت كوير چيزهاي زيادي به من آموخت. مي دانم كه گذشته گرائي خوب نيست ولي در بسياري از اوقات حال و هواي گذشته غير قابل دسترس مرا به خود مي خواند.
ناظر:
بروم سر سئوالى ديگر، شما يكي از شاعراني هستيد كه بخش اعظم زندگي سياسي خودتان را در كنار مجاهدين گذرانده ايد. سازماني كه نگرش به مبارزه و سياست را بر مبناي درك و قرائت خاص خودش از ايدئولوژي اسلامي قرار داده است . از چند ماه قبل شما سلسله مقالاتي را با نام «تلاشي براي شناخت تاريخ مقدس در تشيع»شروع كرده ايد كه بخشهاي يك تا سيزده ان در ديدگاه منتشر شده است و مي دانم كه بزودي و پس از پايان كار،اين سلسله نوشته ها به صورت كتاب منتشر خواهد شد. شما در اين سلسله نوشته ها با مقوله اسلام و تاريخ اسلام بسيار متفاوت با ساير پژوهشگران تاريخ بر خورد كرده ايد. كمي در اين مورد توضيح بدهيد.
يغمائي:
اين سئوال سئوال بسيار بزرگي است كه پاسخ دادن به آن يك كتاب خواهد شد.
ناظر:
سئوال را ريز مي كنم. شمااز چه سالهائي با مجاهدين آشنا شديد؟
يغمائي:
دوران دانشگاه و سال پنجاه و دو. دانشگاهها در آن سالها به طور قوي تحت تاثير دو سازمان با مشي مسلحانه، يعني چريكهاي فدائي و مجاهدين بودند. من تا سال دوم دانشگاه چندان گرايشي به سياست نداشتم. بيشتر اهل مطالعه و كنجكاوي بودم و مي خواستم كارم كه در دانشگاه تمام شد بر گردم به دشت كوير و دور از شهر، و در طبيعتي بكر و دست نخورده زندگي كنم ولي شرايط سياسي واجتماعي در بسياري از اوقات جدا از خواست من و ما عمل مي كند و ما را به پهنه هاي خاص مي كشد.
در آنموقع يك دستگاه ارزشي و آرماني در دانشگاهها تا حد تقدس خودش را نشان مي داد و زنده و بيدار بود يعني جو و فضاي دانشگاهها آميخته با اين دستگاه بود ، اين دستگاه مبارزه مسلحانه با رژيم شاه و حمايت از اين مبارزه و چريك را به طور اتوماتيك تبليغ مي كرد. پشتوانه روي آوردن به مبارزه مسلحانه هم از نظر تاريخي و اجتماعي حاصل كاركردهاي رژيم شاه بود ، يعني وقتي تمام راهها را بست و وقتي براي خواندن گاه يك كتاب از صمد يا گوركي يا برشت بايد پيه يكى دو شب شلاق خوردن و شش ماه زندان را به تن ماليد كم كم ذهن به اين طرف مي رود كه بايد جنگيد. متاسفانه در روزگار حاضر به دليل سنگيني جنايات و سياهكاري هاي جمهوري اسلامي كارهاي رژيم شاه رنگ باخته است ولي واقعيت اين بود كه آن رژيم با اختناق و فشار تمام راهها را بست و لاجرم راه مبارزه مسلحانه گشوده شد.
در آن روزگار و در رابطه با مبارزه مسلحانه و حمايت از آن خيلي نمي شد نشست و فكر كرد، معمولا در دانشگاهها اول عمل را شروع مي كرديم و بعد وسط راه به فكر كردن مي پرداختيم . حالا وقتي به آن روزها فكر مي كنم حقايق را طور ديگري مي بينم. پس از سي سال تقريبا همه چيز در روشنائي قرار گرفته است. در آن ايام چريك موجودي اثيري و مقدس بود، حالا چه از نوع مجاهد و چه از نوع فدائي . جاذبه كاريسماتيك و بسيار قدرتمند چريك بودن و چريك شدن و حمايت از چريك، بسياري افراد و بخصوص دانشجويان را به طرف خودش مي كشيد. در آن روزگاراين يك مسئله آرماني و با كششهاي مذهبي گونه و غير قابل مقاومت بود. مثل اين روزهاكسي فكر نمي كرد كه چريك مثلاچه طرح و برنامه اي دارد؟ به طور ريز ايده هايش چيست؟ چطور مي خواهد پس از براندازي رژيم شاه مملكت را اداره كند؟ اين سئوالات كه امروز خيلي عادي مطرح مي شود و طرح آن بسيار ضروري است در آن ايام از زمره كفريات محسوب مي شد. چريك در آن دوران شناخته نمى شد بلكه بيشتر پرستيده مى شد، و حول تعداد معدودى چريك جوى عظيم از حمايتهاى نيرومند اجتماعى بخصوص در بازار و دانشگاه وجود داشت. نخستين مساله غير قابل مقاومت اين بود كه چريك كسي است كه حاضر است به راحتي به خاطرمفهوم كلى عدالت بميرد. درهمين جا بين من دانشجو و چريك فدائي و مجاهد فاصله ايجاد مي شد. يعني بهتر است بگويم يك ارتفاع خودش را نشان مى داد كه چريك با هيئتى اساطيرى و مقدس بر فراز آن خود را نشان مى داد .
ناظر:
اين اقتدار زائيده چه چيز بود؟
يغمائى:
اين اقتدار به نظرمن درپايه هاى فلسفى واصلى براى من و امثال من در آن ايام، بيش از آنكه زاده زندگى باشد زاده تقدس و عظمت شهادت و اقتدار مرگ بود، چريك بر سكويى از مرمر سياه و درخشان تقدس وبرجايگاه سرخفام شهادت قرار داشت . پذيرش مرگ به چريك اقتداري خرد كننده مي داد و من دانشجوئي بودم كه احساس مي كردم با يك وجود اساطيري كه بخش اعظم وجودش در سايه هاى تقدس و شهادت قرار دارد و غير قابل دسترسى و شناسائي است مواجه هستم و به او بدهكارم و به طور قوى جذب مي شدم.
ناظر:
الان هم در رابطه با مجاهدين و مبارزين اين مساله وجود دارد؟
يغمائى:
من فكر مى كنم مقوله شهادت به خاطر آزادى و به دست ستمكاران هميشه عظمت و جاذبه هاى خود را دارد ولى چيزهائى عوض شده است، بعد از سى سال مثلا براى من هنوز هم مرگ وشهادت سيمائى پر اقتدار دارد ولى آنچه كه حالا به آن فكر مى كنم اين است كه چريك يا هر مبارز ديگر در رابطه با زندگى چه مى گويد، و زندگى و مسائل زندگى به او چه مشروعيت و اقتدارى مى دهد. من به كسى كه شجاعانه حاضرست بميرد ولى مرگش چندان چيزى را به نفع زندگان و زندگى عوض نمى كند ديگر كششى ندارم.
ناظر :
فكر مى كنيد اين تغيير تغيير خوبى است يا باعث شده برخى ارزشها رنگ ببازند و تضعيف شوند؟
يغمائى:
من فكر مى كنم اين تغيير، تغيير خوبى است و واقعى است و اين يكى از چيزهائى است كه به نظر من عوض شده است. من فكر مىكنم همين تغيير است كه مرز ميان شهادت آنكه به خاطر آزادى و دموكراسى جان مى دهد را با جنگجوى پيرو خمينى يا غازيان سلطان محمود غزنوى وصوفيان ركاب شاه اسماعيل پر رنگ مى كند. در باره آن شهيد، شهيدى كه به خاطر زندگى مردم به خاك مى افتد شاملو مى سرايد: زاده شدن/ چون دهان گشاده زخمى بر نيزه تاريك/ و در باره اين يكى مداح رژيم مى سرايد: من واژگون من واژگون من واژگون رقصيده ام/ من بى سر و بى دست پا در بحر خون رقصيده ام/
ناظر:
از عوامل ديگر جذب دانشجويان به سوى چريك چه بود؟
يغمائى:
بجز نكاتى كه اشاره كردم مساله كسب هويت سياسي و ايدئولوژيك نيز بر شدت اين قضيه مي افزود.
ناظر:
كسب هويت در رابطه با مجاهدين و فدائى ها؟
يغمائى:
همين طور است . در آن سالها ما جوانان ساده و بي چيز و مغرور دانشجوئي بوديم كه مي خواستيم بدانيم در اين دنيا كي هستيم و چه بايد بكنيم ؟، دوست ما كيست؟ و دشمن چه كسي است؟ و چه راهي را بايد برويم؟ و لاجرم در جستجوى هويت سياسى و فلسفى به سوى مجاهدين و فدائى ها مى رفتيم، چندان هم به خطرات راه فكر نمي كرديم و شروع مي كرديم. من اين طوري شروع كردم و فكر مي كنم بسياري از كساني كه در آن سالها هم سن و سال من بودند اين طور جذب شدند. در آغاز مدتي مقاومت كردم ولي مقاومتم در مقابل كششهاي دستگاه ارزشي موجود در دانشگاهها ديري نپائيد . تاثير رفقا و دوستاني كه شماري از انها سمپاتهاي مجاهدين و برخي هواداران چريكهاي فدائي بودند اين مقاومت را در هم شكست و من جذب يكي از گروههاي هوادار مجاهدين شدم.
ناظر:
قبل از اين كه به سئوال بعدي برسم مي خواستم بپرسم فارغ از هر چيز آيا شما به اين نگرش يعني جاذبه هاي چريك مجاهد و فدائي و واقعيت وجودي آنها تضادي مي ديديد و به آن انتقاد داشتيد و يا اين جاذبه ها در كادر خودش واقعي بود.
يغمائي:
مساله بر سر انتقاد يا عدم انتقاد نبود. در آن دوران اين يك واقعيت اجتماعي بود. چريك فدائي و مجاهد در آن دوران تلاشي به خرج نمي داد كه جاذبه داشته باشد و به بيان دقيق تر كاريسماتيك باشد و يا مقدس باشد و يا منت بر سر كسي بگذارد. اساسا مجاهد و فدائي در دسترس نبود. تعدادشان معدود بود . آنها يا در درگيري ها و ميدان تيرباران به شهادت رسيده بودند ، يا در زندان بودند و يا مخفي زندگي مي كردند، نگاه زمانه در دانشگاهها اين چنين و آميخته با مقدس ديدن و كاريسماتيك ديدن چريك بود. اين نگاه از فرهنگ و جامعه ما بر مي آمد، در آن دوران در حقيقت مي توانم بگويم كاريسما از طرف جامعه و مثلا دانشجويان به چريك اعطا مي شد. بحث در اين مورد بسيار ظريف و پيچيده است و راه به تاريخ و جامعه شناسي و روانشناسي و مذهب در جامعه ما مي برد. بجز اين كساني كه در آن دوران از هواداران مجاهدين و فدائي ها بودندانسانهائي بودند كه در مقايسه با ساير افراد آگاهي قابل ملاحظه اي داشتند. هواداران مجاهدين و فدائي ها از لحاظ رفتار و اخلاق و منشها آدمهاي جالب و قابل اعتمادي بودند و احترام آدم را نسبت به خودشان بر مي انگيختند. باسواد و اهل مطالعه و ساده زيست بودند، از نظر اخلاقي انسانهاي سالمي بودند، مردم دوست و شجاع و جسور بودند ، من خيلي از آنها را مي شناختم و اكثر آنها هم در دوران حكومت آخوندها و در دفاع از آزادي مردم و ميهن خود مبارزه كردند و به شهادت رسيدند.
ناظر:
به جاذبه يا كاريسما اشاره كرديد . مى دانيد بحث كاريسما و كاريسماتيك بودن بحث داغى است كه در روزگار ما هم داغى خودش را حفظ كرده است . موافقيد در اين زمينه كمى صحبت كنيم
يغمائى:
اگر تعريفهاى دقيق نظرى از من نخواهيد ونظر شخصى خود مرا بخواهيد مخالفتى ندارم .
ناظر:
نظر خود شما در مورد كاريسما چيست؟ كاريسما منفى است يا مثبت؟ خيلي از بزرگان و چهره هاي مثبت تاريخ داراي كاريسما هستند وشخصيتهائي كاريسماتيك هستند و از اين كاريسما در جهت اهداف مثبت اجتماعي استفاده كرده اند، كساني مثل گاندي يا نهرو، كسي مثل چگوارا وعرفات و كاسترو ودر ايران مثلا مصدق.
يغمائى:
كاريسما يك نيروى جذب است. يك مدار قدرتمند از انرژى بخود كشنده است كه به دلائل مختلف خود را نشان مى دهد فرد به دليل فرهمندى و هوشيارى و قدرت بدنى و زيبائى و ويژگى هاى اخلاقى و اقتدار سياسى و يا مذهبى و يا هنرى مى تواند كاريسماتيك باشد، در ايران تختى و مثلا شاملو داراى كاريسما هستند، دلائل مذهبى مى تواند موجب كاريسما باشد اكثر شخصيتهاى مذهبى و در ايران مثلا شخصيت امام حسين داراى كاريسماى بسيآر نيرومندى است. در اين زمينه نمونه ها بسيار است ولى قدرت كاريسما هميشه در اختيار چهره هاى مثبت نيست شاه اسماعيل صفوى به طور قوى شخصيتى كاريسماتيك داشت و نادر شاه با تمام قساوتهايش هنوز كاريسماى خود را در ميان خيلى ها دارد.
ناظر:
شما در رابطه با كاريسما چه نظرى داريد، منظورم طبيعى است كه كاريسماى مثبت است.
يغمائي:
من كاريسما را حالا ديگر درطبيعت و راز و رمزهاي آن، برخي زواياي تاريخ و مذهب و زيبائي هاي زنان مي توانم قبول كنم در بقيه زمينه ها بخصوص دنياي سياست علاقه اي به آن ندارم وجاذبه هاى اين مقوله در اساس روى من تاثيرى ندارد.
ناظر:
مي توانيد كاريسما را در زمينه هاي قابل قبول همان زمينه هائى كه قبول داريد مثال بزنيد؟
يغمائي:
مشكل نيست. طبيعت براى من فى الواقع مستى آور است و در خيلى از اوقات گيجم مى كند. متاسفانه هنوز هم نمى توانم اين را توضيح بدهم فقط احساس اش مى كنم.هنوزهم وقتي نيمه شب به برآمدن ماه در حاشيه راهي خلوت نگاه مي كنم گيج مي شوم. گاه كاريسماى طبيعت مرا به دنياى تخيل مى كشاند، به نخستين بار بر آمدن ماه فكر مي كنم و به روزگاري كه ماه ديگر وجود نخواهد داشت. گاه فكر مي كنم ماه سرشار چشم است و چرخان گرداگرد جهان. ماه سرشار چشمهاست/ سرشارچشمهاى فراموش/ وقصه هاى گمشده ى خاموش/...
گاهى هنگام تماشاي شهري مثل شهر جرش در اردن و يا مدائن و بابل در عراق و يا قلعه هاى زيستگاه كاتارها در جنوب فرانسه كه چند هزار سال قبل كساني در آن زندگي مي كرده اند و امروز ويران است ولي رد كلنگهاي كسي كه سنگي را بر ديواري در سه هزار سال قبل تراشيده وجود دارد، گيجم مي كند و در درون هر تكه سنگ قدرتي جادوئي و كاريسماتيك و مرموز حس مي كنم. تركيب شگفت مرگ و زندگى هميشه در كاريسمائى قدرتمند خودش را نشان مى دهد. ادراك آبستره تاريخ و كند و كاو در راز و رمزهاي مذاهب وزيبائي و جاذبه هاي زنان براي من داراي كاريسما هستند. اين نوع كاريسما را دوست دارم. اين نوع كاريسما شرابي است كه نه تن بلكه جان رااز شور پر مي كند. من از جاذبه هاى كاريسماتيك پديده هاى طبيعى موضوعات فلسفى و زيبائى هاى انسانى در شعرهايم خيلى استفاده كرده ام.
ناظر:
ودر مسائل سياسي و اجتماعي؟
يغمائي:
مى توان گفت جاذبه خودش به خودى خود چيز خطرناكى نيست، وجود دارد و مى تواند به وجود بيايد، ولى در مسائل ومقولات سياسي و اجتماعي فكر مي كنم دوران كاريسما بايد به سر برسد.
ناظر:
چرا بايد به سر برسد؟
يغمائي:
چون به نظر من خطرناك است، چون قدرت را متمركز مي كند، چون جلوي حركت طبيعى و آزاد شعور و خرد را مي گيرد.
ناظر:
ولى كاريسما وجود دارد و يا به وجود مى آيد و مشروعيت پيدا مى كند، با اين چه بايد كرد؟
يغمائى:
خيلى چيزها البته در دست من و شما نيست و در روزگار ما هم حل و فصل نخواهد شد، ولىمن فكر مي كنم در سياست بايد تلاش بشود كه مشروعيت كاريسماى فردى به مشروعيت عرف و قانون و عقل و شعور تبديل شود و اين يعني اين كه قدرت از تمركز در آيد و توسط نمايندگان سياسي و اجتماعي وفرهنگي و سياسي مردم به مردم داده شود.
ناظر:
كاريسما در خيلى از اوقات متمركز در انسانهاى بزرگى مثلا چون گاندى و چه گوارا است و از اين نيرو در جهت منافع مردم بهره مى گيرند. تاريخ كشورها را نگاه كنيد در هر كشورى مىبينيم كه مقاومت و قيام و انقلاب بدون رهبر امكان پذير نيست و يكى از مشخصه هاى اصلي رهبران انقلابى كاريسماتيك بودن آنهاست. اگر دوران كاريسما گذشته باشد يا بگذرد رابطه مردم با شخص اصلى يا نيروى رهبرى كننده چگونه بايد باشد. در اين باره چه مى گوئيد؟
يغمائى:
اين قبول است كه نيروى كاريسما در خيلى موارد در اختيار انسانهاى بزرگ و شخصيتهاى مثبت است، من بحثى در خطرات گاندى و امثالهم ندارم بحث بر سر قدرت متمركز در رابطه با كاريسماست. شخصيتهاى كاريسماتيك فى الواقع اگر شخصيتهائى مردمگرا و مترقى و تاريخ نگر باشند خود آنها مى توانند دررابطه با اين مهم يعنى زدودن خطرات قدرت متمركز گامهاى اساسى بردارند ودر اجتماع خودشان روشنائى بيافرينند. بايد توجه داشت كه كاريسما اگر چه خودش خطرناك نيست ولى منبع قدرت يا عامل مشروعيت دادن به قدرت متمركزاست و ترديد نكنيم كه خطرات فاسد كننده قدرت متمركز بسيار است و نهايتا هم نقطه اصلى را هدف خواهد گرفت و نقطه تمركز قدرت را به فساد خواهد كشيد و مضمحل خواهد كرد. نمونه ها در تاريخ فراوانست و اريك فروم در آثارش خيلى خوب اين را تحليل كرده است. بايد قدرت از تمركز درآيد. عرفاي ما كساني امثال ابوسعيد ابوالخير و بايزيد بسطامي و ابوالحسن خرقاني عقيده داشتند كه حتى خداهم خود را در انسانها و اساسا در وجود تقسيم كرده است و هيچ كس و حتي هيچ موجودي تهي از خدا نيست و به همين دليل شمس تبريزي زنان خراباتي را نيز نمايندگان و جايگاه نزول خدا مي دانست ومولانا بنا بر روايت زرين كوب در « پله پله تا ملاقات خدا» در مقابل زني روسپي سر تعظيم فرود مي آورد و او را رابعه زمان خطاب مي كرد.چنين مساله اي را مي توان در مورد قدرت كاريسما صادق دانست. آن را تقسيم كنيم. نه يك فرد بلكه همه انسانها را كاريسماتيك ببينيم و كاريسماى حيات و زندگى عمومى را به رسميت بشناسيم. حتى من با اين حرف تازه كه در بين برخى متفكران و فيلسوفان رايج شده است موافقم كه مى گوينداشرف مخلوقات دانستن انسان خطرناك است چون به انسان قدرت و مشروعيت اين را مى دهد كه طبيعت و ساير موجودات را نابود كند و معتقدند مجموع وجود داراى ارزشى همسان است. اين ايده اى زيبا و حاوى نكاتى ارزشمند است.
ناظر:
چرا روى خطر تاكيد مى كنيد؟ نقاط مثبت كاريسما راچرا نبايد در نظر گرفت، مثلا در يك جهت كردن نيروها در شرايط تاريخي مشخص؟در زنده نگهداشتن خاطره قهرمانان و سمبلهاى تاريخى و يا مذهبى،چه چيزى خاطره امام حسين را زنده نگهداشته است. فكر نمى كنيد اگر غير شاعرانه و پراتيك با مسائل برخورد كنيد چيزهاى ديگرى روى ميزتان خواهد بود. در يك كار رئال پليتيك نمى شود روى مقوله كاريسما خط كشيد. اين را سرگذشت تمام انقلابات قرن بيستم به ما مى گويند
يغمائي:
من بر اساس تجربه هاى نظرى و نيز تجربه ايران مى گويم . در رابطه با امام حسين مقوله كاريسما به جاى خود ولى دفاع از مفهوم عدالت وضد ظلم بودن قيام اوست كه او را زنده نگاهداشته است. بايد امپراطورى اموى را در دوران يزيد شناخت تا ببينيم داستان عاشورا چه بوده است. اما فارغ از اين ما الان در قرن بيست و يكم هستيم و نه در قرون وسطي، جوامع مختلف، وجوه مثبت و منفي كاريسما را از سر گذرانده اند و هنوز هم دارند مي گذرانند، قهرمانان ديروز در برخى موارد زير تيغ نقد رفته اندو تجربه ها افزون شده است. شاه ايران شخصيتي كاريسماتيك نداشت ، شايد به دليل درگيري اش با مصدق و روياروئي باارزشهاى والاى سياسى و اجتماعى مورد نظر مصدق و نيز با قدرت كاريسماتيك مصدق كه حتي در شكست خود ، شاه را به زانو در آورد، ولي ما با خميني، در سطح ملي، و در يك گذار تاريخى قدرت كاريسماى فردى را به نحو وحشتناك و نفس گيري تجربه كرديم . كاريسماي خميني چهره ماه را با تصوير او آراست و چشمها را مغلوب كرد و خيلي ها ادعا كردند امام را در ماه ديده اند . قدرت كاريسماي خمينى شعار خشن و بدوي «حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله» را كه بسا خطرناكترو سركوبگرانه تر از شعار دوران شاه، يعنى « خدا، شاه ، ميهن» بود بر زبان گروههاي سركوبگر نشاند و بر در و ديوار نشست و نقش بست و نفس خيلي ها را بريد. در شعار دوران شاه اگرچه شاه به واقع خدا و ميهن را در خود مى جست اما به ظاهر امر در دوسوى شاه، خدا و ميهنى در قدرت شريك و حامل ارزشى بودند اما در دوران خمينى ميهن و ميشود گفت خدا حذف شد وقدرت فقط در يد قدرت روح الله قرار گرفت روح اللهى كه حزب الله بازوى اجرائى اش بود.
ناظر:
شما فكر مى كنيد كه هنوز هم اين خطر وجود دارد؟ آنهم با تجربه امثال خميني؟
يغمائى:
كاريسما هنوز هم معجون و نوشداروئي است كه خيلي ها از آن دل نمي كنند. در سطح جهاني خيلي نيروها براى به دست آوردن آن در زمينه هاى مختلف در كارند، مخصوصا دردنياي سياست و هنر، كاريسما در سياست قدرت را متمركز مي كند و ضعف ها را مى پوشاند و در رابطه با كسانى چون خمينى به دجاليت يعنى به بازى گرفتن عقل و احساسات مدد مى رساند ودر هنربا يك كرشمه كمرگاه مادونا ، خروارها پول مي سازد.
ناظر:
در اين كه كاريسما وجود دارد و به وجود مى آيد فكر مى كنم اختلافى نداريم. خودتان اشاره كرديد كه مجاهد و فدائى اساسا تلاش نمى كردند كه كاريسماتيك باشند. آنها داشتند مبارزه اشان را مى كردند ولى از طرف افراد اين كاريسما به آنان داده مى شد. چرا اين طور است و اين پديده روى چه مبنائى سوار است.
يغمائى:
به نظر من زواياى مختلفى دارد، تاكيد مى كنم به نظر من، چون در اين روزگار خيلى ها، نه صرفا به دليل احترام گذاشتن، بلكه به عنوان يك پيشكش پسنديده وتعارف آميز از واژه كاريسماتيك استفاده مى كنند. به نظر من اين احترام گذاشتن نيست و توهين است به هر دو طرف قضيه ، هم به كسى كه واژه كاريسما را به او پيشكش مى كنند و هم كسى كه او را كاريسما زده مى بينند. مرعوب اقتدار شدن، شريك شدن در مقبوليت، و تنبلى و راحت طلبى ذهنى چندان احترام آميز نيست، من موقعي قدرت كاريسماتيك شما را مي پذيرم كه نهايتا در مقابل شما فلج شوم، حالا يا به دليل فرهمندى و ارزشهاى مثبت شما و يا به دليل اقتدار شما، و خودم را نفي كنم، درست مثل گنجشگ در برابر مار، مار از قدرت چشمان خود كمك مي گيرد ووضعيت فردي كه تحت تاثير كاريسما قرار گرفته از گنجشك هم بدتر است. اودرته خط خودش را بي ارزش مي داند ومقهور ارزشها و اقتدار طرف مقابل است.
ناظر:
آيا هميشه اين پديده با نفى همراه است؟
زاويه ها مختلف است ولى ته خط هيچكدام از زاويه ها به نظر من درست نيست. گاه فرد مقهور اقتدار نيست و مي خواهد از طريق پيوستن به منبع كاريسما در قدرت و مشروعيت و مقبوليت او شريك شود، در وجه منفي مثل پدري كه اسم فرزند خودش را چنگيز و تيمورو اسكندر مي گذارد! آنهم در ايران! و مي خواهد فرزندش از اقتدار اين سه بزرگوار از طريق نام اين سه قهرمان كاريسماتيك بهره اي ببرد ، و در وجه عوامانه ومثبت مثل روستائي با صفائي كه پسرش را قوچعلي مي نامد تا قوچ علي باشد ومولاي متقيان به دليل اين تواضع به او گوشه چشمي داشته باشد، و درست مثل مومني كه با نماز، خود را به منبع اصلي جهان وصل مي كند و در قدرت خدا شريك مي شود. اين چنين فردي، موقعي كه از منبع مورد نظر احساس دوري مي كند در خيلي موارد هويتي ندارد و خودش را نفي شده و سرگردان مي بيند. اين چنين فردي خوب كه نگاه بكنيم دچار نوعي تنبلي هم هست. حال انديشيدن و جدال فكري را ندارد حل و فصل تمام مسائل را به فرد مقابل خود وا مي گذارد و خودش را از جدال در انديشه كه جدالي مشكل است بر كنار مي كند. بجز اين قدرت كاريسما اگر چه قدرتي كور كننده و كر كننده است در خيلي از موارد و در برخورد با مسائل و مشكلات چون پايه و مايه اي مادي ندارد به نحو رقت انگيزي در هم مي شكند.
ناظر:
روى دو نكته تاكيد كرديد اين كه دوران كاريسما بايد به سر برسد، و ديگر تاثير كاريسما در تنبل كردن ذهن . چرا معتقديد ذهن با كاريسما تنبل مى شود.
يغمائى:
پدر بزرگ شما اگر در حين مسافرت براى زيارت امام رضا به كاريسماى امام رضا تكيه مى كرد بر او عيبى نبود. او در سفر خود نيروى روانى لازم را كسب مى كرد و آرامش خيالى داشت ولى در سياست و حتى هنر و ادبيات كه كاريسما كمتر خطرناك است پيروى ومغلوب كاريسما شدن ذهن را تنبل مى كند. روى همين هنر مثال مى زنم و شعر. در رابطه با شاعران بزرگ كسانى مثل شاملو و سپهرى و اخوان وفروغ و يا مولانا و حافظ و خيام و سعدى ما با دو سنخ آدمها روبروئيم. يك دسته شعر آنها را مى فهمند و در عين احترام گذاشتن به اين شاعران و مددگرفتن از كار آنها براى بالا بردن شور و معرفت، هم نقاط مثبت را مى بينند و هم نقاط ضعف را، يك دسته ديگر طرفدارند ومريد، به قول معروف تحت تاثير كاريسما و جذابيت هاى اين شاعران، شاملوئى يا اخوانى هستند. نميدانم با اين نوع جماعات بر خورد داشته ايد يا نه؟ من در دوران جوانى برخورد داشته ام و يادم مى آيد جنگ بين طرفداران حافظ و طرفداران سعدى در برخى محافل ادبى دائمى بود. اين نوع طرفداران دچار تنبلى ذهن هستند. نمى خواهند بفهمند و فقط دوست دارند بگويند ما فقط شاملو و يا اخوان را قبول داريم .اينها مىخواهند در زير قباى مراد خود گرمائى بجويند و هويتى دست و پا كنند. حالا اين چندان خطرناك نيست، ولى در سياست و مبارزه و در رابطه با سرنوشت يك ملت ماجرا خطرناك و دردناك است و موجب مى شود انديشه ها و چهره هاى تازه رشد نكنند و آنهائى هم كه هستند رنگ ببازند و تحليل بروند و اساسا امكان رشد و نمو واقعى از بين برود. دوران ما ديگر دورانى نيست كه پيغمبر و امامى ظهور كند و نداى لولاك لقد خلقت الافلاكى بر خيزد. در همان دوران هم كه بود آنچه در آغاز مردم را به سوى پيام مسيح و محمد كشاند پيام اجتماعى و تاريخى آنها بود. در مقوله سياست و انقلاب و مبارزه، سرنوشت خود ما و نسلهاى آينده دارد رقم مى خورد و نبايد دچار تنبلى ذهنى شد ومثل گذشته گفت: آقا خودش مى داند و كارها را مى كند و با اعتماد به آقا كارها را سپرد دست او و رفت به خانه سراغ اهل بيت. توجه داشته باشيد كه من روى تنبلى ذهن تكيه دارم و نه تنبلى فيزيكى،
طرفداران خمينى كه تصوير او را در ماه مى ديدند دچار تنبلى فيزيكى نبودند، خيلى هاىشان انواع مصائب و رنجها را تحمل كردند، در ميدانهاى جنگ جلوى گلوله و تانك و توپ رفتند و روى مينها تكه تكه شدند و خلاصه كارها كردند ولى همين ها از لحاظ ذهنى و در تشعشع حضرت امام، تمام كارها را به حضرت امام و اطرافيان او واگذار كرده ودنده ذهن را خلاص كرده بودند. يادم مى آيد يكى از بزرگترين مشكلات ما با طرفداران خمينى در دانشگاه اين بود كه تا دهان باز مى كرديم كه اظهار نظرى بكنيم طرف در مى آمد كه: مگر آقا را قبول ندارى؟ آقا خودش بهتر مى داند!! آقا اين طور گفته و آقا اين طور تصميم گرفته!! و آدم مى ماند كه چه بگويد..يادم مى آيد يكروز در تئاتر دانشكده پزشكى مشهد با يكى از سران حزب اللهى ها بنام دكتر ديالمه كه بعدها در انفجار حزب جمهورى اسلامى كشته شد بحثى در گرفت. اين بزرگوار دانشجوى پزشكى بود و گروهى سوپر اسلامى بنام جمعيت احياى تفكر شيعى درست كرده بود كه مثلا زنان طرفدار اين جمعيت از غايت رشد و كمال آشكارا اظهار مى كردند زن مسلمان واقعى حتى بايد براى شوهرش دست بالا كند واگر شوهر متمايل باشد زن بعدى و سومى و چهارمى را خواستگارى كند! ، در هر حال من و تعدادى از بچه هاى دانشگاه مجموعه اسلايدى درست كرده بوديم و مى خواستيم نمايش بدهيم كه ايشان سر رسيد و دوباره روضه مفصلى خواند و طبق معمول گفت:
مگر شما امام را قبول نداريد؟ نشان دادن اين اسلايدها درست نيست و امثال اين حرفها. من ديگر حوصله ام سر رفت و با احترام بازوى او را گرفتم واز جمع پيروان خودش به كنارى كشيدم و در گوشش گفتم:
ببين! گور پدر تو و آن آقا و امام ات! قبولش نداريم. نيمه سال پنجاه و هشت بود و هنوز ميخ امام محكم نشده بود و گرنه همانجا كلك فقير كنده شده بود. در هر حال مى خواهم بگويم چنين وضعيتى ايجاد مى شود. يعنى ياباعث تنبلى گسترده ذهنى گله هاى انسانى مى شود، ويابه مثابه چماق سركوبى در دست چوپانان اين گله مورد استفاده قرار مى گيرد، بايد گفت احترام آقا سر جاى خودش!! ولى در مورد مسائل مبارزاتى سياسى، ما در قرن بيست و يكم هستيم و حدود دويست سالى گذشته كه اين تخم لق در دهانها شكسته كه مردم بايد در سرنوشت خود مشاركت داشته باشند و بجز اين قرنهاست كه اجداد و پدران مسلمان ما اعتقاد دارند وشاورهم فى الامر. و هزار و چهارصد سال است كه پيامبر مسلمين اعلام كرده است مردم از نفسى واحد آفريده شده اند، از خاك آفريده شده اند و سيد قرشى و سياه حبشي مساوي هستند و نيز همواگر درست بگويم گفته است: فلا تكن عبد غيرك فقد جعلك الله حرا. بنده ديگرى مشو كه خدا ترا آزاد آفريده است. من اولين بار كه اين فراز را ديدم از خواندن آن خيلى خوشم آمد. فكر مى كنم پيغمبر خودش خيلى كاريسماتيك بوده و لى اين فراز از حرفهاى او با كاريسماتيزم ميانه خوبى ندارد
علىناظر:
سئوال بعدى من، هم براى من آزار دهنده است و احتمالا براى شما هم بايد آزار دهنده باشد. براى همين پيشاپيش اگر آزار دهنده است عذر مى خواهم. شما در ميان برخى از شاعران و نويسندگان و كسانى كه با مجاهئدين زاويه دارند معروف به شاعر دربار مجاهدين شده بوديد و هنوز هم بعضى وقتها اين را مى گويند. شما براى مسعود و مريم رجوى شعر سروده ايد. آنان كه مسائل را يك طرفه مى بينند، دوست دارند سروده هائى چون آزادى يا تفنگ يا زحمتكشان و اتحاد خلقها و دهها سرود و ترانه ديگر را كه مفاهيمى متنوع و متفاوت دارند را ناديده بگيرند.و به همين بپردازند، ولى به هر جهت اين يك واقعيت است. آيا نگرش شما به كاريسما با سرودن شعر براى افراد تناقض ندارد؟آيا شما تحت تاثير كاريسما اين نوع شعرهاتان را نسروده ايد؟ آيا امروز حاضريد براى يك نفر كه اصلا هم مهم نيست كيست و چه مقامى دارد شعر بگوئيد؟ چرا؟
يغمائى:
سئوال شما براى من آزار دهنده نيست چون من از چيزى شرمنده نيستم واز دوران كودكى از كشاورزان منطقه زاد و زيستم ياد گرفته ام مقدارى صريح باشم، زندگى بستر شناخت و تغيير و تحول دائمى فكرى وسياسى است. و من سالها قبل در كتاب « مزمورهاى زمينى»فكر مى كنم شعر دوازدهم سرودم كه: در اين سفر/ خود را دوباره بيافرينيم/ من اگر كار اشتباهى كرده باشم خواهم گفت كه اشتباه كرده ام و در پى اصلاح اشتباهات خود بر خواهم آمد. احمد شاملو در اين رابطه درسى شايسته به همه ما داد. او يكى از بهترين شعرهايش را به خسرو روزبه مبارز بزرگ توده اى تقديم كرده و به ياد او سروده بود و وقتى دانست خسرو روزبه عامل قتل محمد مسعود بوده است از خودش انتقاد كرد و آن شعر را حذف كرد. سئوال شما سئوال مفصل و به قول يكى از رفقا سئوال محتشمى است و بايد بخش بخش پاسخ داد. بگذاريد در آغاز بگويم كه:
آرى من در رابطه با مجاهدين سروده و فراوان هم سروده ام. در انتهاى كتاب «ماه و ساز دهنى كوچك » ليست مقدارى از كارهاى من هست. اينها واقعى است من اينها را نفى نمى كنم زيرا من اينها را نه به گفته كسانى كه مرا شاعر دربار مى خوانند، به خاطر كاريسماى مسعود و مريم رجوى بلكه به خاطر ارزشهاى انقلابى و مبارزاتى آنها در مبارزه با ارتجاع و استبداد سروده ام. براى من آنها و ساير مبارزان و آزاديخواهان حامل ارزشهاى مبارزاتى مردم هستند و نه كاريسما و چيزهائى از اين قبيل . من در زندگى خود چندان پذيراى كاريسما و هژمونى پروردگار هم نيستم و بنا بر سنت نخستين پيامبر كه هم نخستين جد ما و هم نخستين شورشى است و حتى حرف خدا را هم گوش نكرد ترجيح داده ام دردسرهاى آزاد بودن و در عين حال متعهد بودن حقيقى را بپذيرم. آنچه براى من مهم و مسئوليت زا بوده است نقطه تاريخى و مبارزاتيى بوده كه آنها بر آن ايستاده اند و آين نقطه، نقطه مبارزه بارژيم ديكتاتورى مذهبى آخوندها و ملايان حاكم بر ايران است كه نيازى به تعريف ندارند. من هنوز هم به مبارزات آنها و تلاشهاى آنها و تمام كسانى كه به خاطر آزادى مردم رنج كشيده اند احترام مى گذارم.بجز اين من فقط براى آنها نسروده ام ، اگر مجموعه هاى شعرى مرا ورق بزنيد در آنها شعرهائى در ستايش مصدق، ميرزا كوچك خان جنگلى، فدائيان شهيد، كاك هژار مبارز كرد، بابك خرمدين، نويسندگان شهيد در جريان قتلهاى زنجيره اى، شكرالله پاكنژاد، گلسرخى، توماج و مختوم و واحدى و جرجانى و خيلى هاى ديگر خواهيد ديد. شمارى از ممدوحان من رزمندگان ناشناسى هستند كه گمنام زيستند و جنگيدند و به شهادت رسيدند و هميشه يادشان براى من غرقه در احترام است. بجز اين مبارزان فلسطين و شمارى از مبارزان ديگر سرزمينهااز ممدوحان شعرى من هستند. اواخر سال پنجاه و نه من بخاطر سرودن شعرى درحمايت از مردم كردستان وافشاى جنايات تفنگچيان و تانكسواران خمينى در كردستان، تهديد به قتل و انفجار خانه ام شدم و مجبور شدم آواره شوم و در خانه يكى از دوستانم زندگى كنم. البته اين آوارگى با به سر بردن در ميان كردهاى شجاع در كردستان در سال 61 وخوردن يكسال نان كردى و شيرژ و صفا و محبتهاى آنان جبران شد.
ناظر:
با وجود اينها چرا شما را شاعر دربار مى خوانند؟
يغمائى:
از نانخورهاى خوان كرم ملايان كه بگذرم، كسانى كه دراين طرف ودر جبهه مردم، مرا شاعر دربار مى خوانند، اكثرا كسانى هستند كه با مجاهدين دعواى سياسى يا شخصى داشتند يا دارند و در اين ميان مرا بى نصيب نمى گذارند. خود من هم در سالهاى مجاهدت برخى از اينها را نه به تبع شخص خودشان، گاه مورد نوازش قلم قرار داده ام، من در طول سالهائى كه با مجاهدين بودم، شاهد دربارى در ميان مجاهدين نبوده ام. و فكر نمى كنم كه مكانهاى زيست مجاهدين جائى باشد كه در آن بشود دربارى برپا كرد. در رابطه با خود من و ارتباط با چنين دربارى من با يك جفت كفش دمپائى پلاستيكى و لباس زندان وارد زندان و بند يك سياسى زندان وكيل آباد مشهد كه در آن سالها بخشى از دربارمنجمله مجاهدين بود! شدم و سال هفتاد و يك با بر جاى نهادن حدود بيست سال از زندگى خود در ميان مجاهدين، با يك ساك كوچك كه چند دفتر شعرمقدارى قلم و خودكار و رمان نيمه كاره ام و چند تكه لباس در آن بود خداحافظى كردم. الان هم ارزش مجموع خرت و پرتهاى زندگى من منهاىقاليچه كوچك و كامپيوترو چند خرد وريزى كه هديه رفقاى من است بيشتر از هزار دلار نيست. من از اين وضع ناراضى نيستم ولى فكر مى كنم وضع يك شاعر دربارى كه نمونه اش مثلا عنصرى است كه در باره اش سروده اند:
شنيدم كه از نقره زد ديگدان
ز زر ساخت آلات خوان عنصرى
اندكى بهتر از اين حرفهاست. در هر حال اين چيزها براى من مهم نيست از افرادى هم كه اين حرفها را زده اند دلخور نيستم. خوب كارى كرده اند كه گفته اند، و باز هم بگويند. چندى قبل هم وقتى پيغام يكى از آنها و اظهار لطف خشن او كه خودش نيز اهل قلم است به من رسيد من بپاس محبت اّش! دو جلد از كتابهايم را به عنوان هديه برايش فرستادم. من در زندگى ام علاقه اى به تحمل بار دلخورى و نفرت از افراد را ندارم . بايد كولبار خود را از محبت و دوستى انباشت. دلخورى واقعى من از رژيم آخوندها و مذهب و آئين فاسد و ارتجاعى آنهاكه نفس مردم را بريده جائى براى دلخورى از بقيه باقى نگذاشته است.
ناظر:
ايا امروز حاضريد براى كسى كه اصلا نمى شناسيد، براى يك نفر كه اصلا نمى شناسيد شعر بگوئيد.
يغمائي:
فراوان گفته ام و مى گويم، بخش اعظم كارهاى من متاسفانه منتشر نشده است ولى در ميان منتشر شده ها هم از اين نوع شعرها فراوان است. يكى از بهترين آنها شعر« درود بر جاروى رفتگران» است كه براى سپور محله مان سروده ام كه خودش هم خبر ندارد. « آخرين ترانه عاشقانه دو زناكار پيش از سنگسار شدن» يكى ديگر از اين نمونه هاست. يكى از بهترين غزلهاى من غزلى است كه براى يك دخترك تخم مرغ فروش عرب كه در كنار جاده با سبد تخم مرغش ايستاده بود و مشغول فروش تخم مرغهاى خود به رانندگان بود سروده ام. من در سرودن حد و مرزى در انتخاب افراد نمى شناسم. گاه به مفهوم خدا فكر مى كنم و دچار غبطه مى شوم زيرا فكر مى كنم فقط خدا مى تواند شاعر خوبى باشد زيرا امكان و فرصت اين را دارد كه همه كس و همه چيز را در شعرهاى خود بنشاند.من فقط فرصت داشته ام بسرايم كه:
ٌآنكه اين خاك و هوا دفتر و ديوان من است
اندكى زآن همه بسيار شما زآن من است
ناظر:
فكر مى كنيد مى شود ممدوحان را نقد كرد؟
يغمائى:
كدام ممدوحان؟ ممدوحان ادبى و يا سياسى؟ من ممدوحان ادبى خود را مثلا خاتونى را كه روزگارى دوست داشته ام و به او و با او عشق ورزيده ام وچهره و پيكرش را ستوده ام و يا طبيعتى را كه در آن زيسته ام ورفيقى را كه در خم و پيچ كوهها با او كوله بر دوش كشيده ام و بر فراز قله ها سيگارى را با هم نصف كرده و كشيده ايم و آب چشمه سارى را كه از آن نوشيده ام و كفشدوزكى را كه مشغول خوردن برگچه اى بوده ومن در مجموعه شعر « جادوگر عاشق» براى او مديحه اى سروده ام نقد نمى كنم، اين ها ممدوحان جاودانه منند.
ناظر:
منظورم ممدوحان سياسى است.
يغمائى:
رفتگان كه داورى شده اند و مثلا فكر مى كنم تكليف بابك خرمدين و مصدق روشن است ولى در باره ديگران اگرانتقادى باشد ونقد لازم باشد حتما بايد اين كار را كرد.من و شما هم نكنيم ديگران خواهند كرد و داورى سرسختانه روزگار نيز در راه است. حريم مقدسى وجود ندارد. تقدسى اگر باشد در ارزشهاى مبارزاتى و انقلابى و مردمگرايانه است كه از اينها بايد دفاع كرد و حرمت واقعى شان را پاس داشت. بجز اين من فكر مى كنم هر شخصيت و نيروى مبارز و انقلابى واقعى هراسى از نقد شدن وپذيرش و اصلاح خود ندارد و از آن استقبال مى كند. كسى از نقد شدن پا پس مىكشد و از آن مى هراسد كه به قول معروف اوضاعش روبراه نيست. نقد شخصيت هاى بزرگ مذهبى از همه مشكل تر است ولى مىبينيم در نهايت مورد داورى قرار مى گيرند، در حيطه مذهب مثلا بالاتر از مسيح و پيامبر اسلام كه نيست، ماجراى مسيح را حتما مى دانيد در رابطه با زن زنا كار گفت هركس كه گناهكار نيست نخستين سنگ را بياندازد و خودش نخستين كسى بود كه سنگ را بر زمين انداخت و اين يعنى كه من هم نمى توانم اين زن را سنگسار كنم. در همين زمينه نمىدانم ماجراى پايان عمر پيامبر اسلام را شنيده ايد يا نه، خداى مسلمين در قرآن در باره او مى گويد اگر تو نبودى كل جهان هستى را خلق نمى كردم. شك دارم ولى اگر اشتباه نكنم شيخ بزرگوار ما سعدى كه خواسته مقدارى تندى و تيزى قضيه را بگيرد تازه فرموده است:
خلقت عالم براى نوع بشر شد
خلقت نوع بشر براى محمد
مسلمانان فراتراز اين را باور دارند و قدرت بى مرزو پر هيبت كاريسماتيك او پس از چهارده قرن يك ميليارد مسلمان را در جاذبه هاى خود حفظ كرده است و هر سال جمعيت عظيمى را گردا گرد كعبه به چرخش در مى آورد. اين چنين شخصيتى در حال بيمارى و تب و درست در ايام قبل از فوت به مسجد مى آيد شانه اش را برهنه مى كند و مى گويد اگر ظلمى روا داشته ام و به كسى به ناحق تازيانه زده ام آماده براى قصاص و پذيرش مجازاتم، صحنه بسيار تكان دهنده و آموزنده است. به اين بايد انديشيد وآموخت.بخصوص پيروان اين پيامبر بايد به اين ماجرا و پيام تكان دهنده نخستين و بزرگترين معصوم مورد اعتقاد خود بينديشند.
ناظر:
از صحبت در باره كاريسما بگذريم وبرگردم به صحبت اصلي. شما هم با فدائي ها و هم با مجاهدين آشنا بوديد، چطور شد در سلك هواداران مجاهدين و بعدها مجاهدين د‹ آمديد؟
يغمائي:
نگاه من به جهان در آن ايام نگاهي ماترياليستي نبود. چندان مذهبي به قول اروپائي ها پراتيكان يا عملي هم نبودم ودر اساس با مجاهدين دين و مذهبم را كامل كردم، و لي در آن موقع هم جهانبيني من جهانبيني مذهبي بود و جهان بيني مذهبي هم فارغ از نماز و روزه و حجاب و امثال اينها، اين است كه حال يا در پرده هاي يقين و يا در مه ابهامات در هر حال اعتقاد داشته باشي كه در جهان نيروئي زنده و بيدار وجود دارد كه مي تواني به او اتكا كني و به خودت معني بدهي و بر لبه پرتگاههاى بى پايان و گيج كننده فلسفى وحشت نكنى. اين حرف نقطه اصلي جهانبيني مذهبي است. من به اين انديشه نزديك بودم و به همين دليل احساس نزديكي بيشتري به مجاهدين داشتم.بجز اين رفقاي نزديك من بيشتر از هواداران مجاهدين بودند. اين بود كه سرانجام كار به مطالعات و بحث و فحصهاي جمعي و سرانجام پيشنهاد تشكيل يك گروه كوچك و فعاليتهاي سازمان يافته دانشجوئي كشيد. يادم نميرود درسال 1353در يك شب زمستاني و يخزده در يكي از محلات قديمي مشهد ودر خم كوچه اي باريك در حوالي حرم تمام افراد گروه در خانه يكي از آيت الله هاي نامدار مشهد جمع شديم و اعلام آمادگي كرديم كه بايد براي سرنگوني رژيم شاه به پاي خاست و به طور جدي فعاليت كرد. هنوز به ياد دارم كه بر ديوار اتاق تابلوئى نصب بود كه بر آن نوشته شده بود: اليس الصبح بقريب؟ آيا صبح نزديك نيست؟
ناظر:
چرا در خانه آيه الله جلسه خودتان را تشكيل داديد؟
يغمائي:
آيه الله كاملا مظلوم بود ودر اساس خبر نداشت و با مبارزه و اين حرفها هم مخالف بود. ولي فرزندان او، اكثر آنها جوانان مسلمان شجاع وپر شوري بودند كه فرسنگها با پدر خودشان فاصله داشتند. من با يكي از فرزندان ايه الله كه هنوز هم زنده و پايدار و در ميان مجاهدين است در يك دانشكده بوديم و من از طريق او شروع به فعاليت كردم. در سالهاي بعد و در دوران خميني تعدادي از كسان آيه الله ،تا جائي كه به خاطرم مي آيد يك پسر و يك دختر و يك داماد او توسط رژيم خميني به شهادت رسيدند. فرزند بزرگ اوهاشم مددي الموسوي زنداني دوران شاه و استاد يار دانشكده علوم مشهدبود كه تير باران شد. دخترش حشمت مددي الموسوي در درگيري جان باخت ودامادش هادي كاملان كه در دوران شاه چريك مسلح گروه «والعصر» بود و به حبس ابد محكوم شده بود تيرباران شد.در هر حال اين طوري شروع كرديم و من در رابطه با اين فعاليت تغيرات مشخصي در زندگي خود دادم و تلاش كردم مسلماني جدي يعني ايدئولوژيك، البته در حد امكانات خودم بشوم. در اين حال و هوا يكسال ادامه داديم كه يكسال بعد گروه ما كه در ارتباط با گروه والعصر و گروه والعصراز طريق يكي از اعضاي خود در ارتباط باسازمان مجاهدين بود از ساواك شاه ضربه خورد و لو رفت و سر و كار تمام اعضاي گروه به ساواك و شكنجه گاه و سلول و زندان سياسي شاه افتاد. و بعدها هم هر كدام از اعضاي گروه سرنوشتي خاص پيدا كردند.
ناظر:
بعد از دستگيري در ساواك چطور برخورد كردند، مثلا بازجوئي و شكنجه؟
يغمائي:
بازجوئي و شكنجه بود و در آن ايام مفصل هم بود چون شمار زيادي دستگير شده بودند و تعداد زيادي بازجو و شكنجه گر از تهران به كمك باز جويان و شكنجه گران مشهد آمده بودند. اكيپي مركب از ناهيدي، عضدي ، ناصري، رجبي، بابائي، دانشمندي و تعدادي ديگر از صبح تا شب مشغول بودند، هم در ساواك مشهد و هم در محل سلولها و بند عمومي ساواك در لشكر هفتاد و هفت.
ناظر:
شكنجه ها به چه صورت بود؟
يغمائي:
شلاق شكنجه اصلي بود، زير ضربات مشت و لگد گرفتن، آويزان كردن. سوزاندن با شمع، پاره كردن تاولهاي چرك كرده با نوك سيمهاي كابل و سوزاندن و امثال اين چيزها،
ناظر:
شما خودتان اين شكنجه ها را تجربه كرديد؟
يغمائي:
من طعم شلاق و مشت و لگد بازجويان را تجربه كردم. بازجوي من ناصري بود كه شبهاچند شيشه كوكا كولا را با مشروب قاطي مي كرد و همين طور كه گاهي لبي تر مي كرد تكرار مي كرد« بنويس كمكت مي كنم» و وقتي نااميد مي شد دستور مي داد كه دستها و پاها را ببندند و مشغول زدن مي شد. با اين همه من در رابطه با كساني چون مهدي مددي و طه مير صادقي چندان شكنجه نشدم. مهدي مددي را چندان وحشيانه شكنجه كردند كه كف پاهايش صاف شده بود و طه مدتها بر اثر شكنجه خون ادرار مي كرد. جمال بامداد يكي ديگر از بچه هاي هوادار مجاهدين مدتها تحت شكنجه هاى شديد بود و علي نمد مال زاده از اعضاي چريكهاي فدائي خلق و قهرمان وزنه برداري دانشگاه مشهد به نحو واقعا وحشيانه اي شكنجه شد. خيلي هاي ديگر هم بودند كه بعضى هايشان نمى توانستند روى پاهايشان راه بروند و مى غلتيدند و به توالت مى رفتند. در آن ايام به دليل كثرت دستگير شدگان سلولهاي ساواك پر بود و تعدادي از ما در همان اتاق اصلي شكنجه اقامت داشتيم در همانجا مي خوابيديم وشكنجه مي شديم و شاهد شكنجه هاي بقيه بوديم. در هر حال شكنجه بود و اگر لازم بود مدتها ادامه پيدا مي كرد.
ناظر:
در باره سرنوشت اعضاي گروه اشاره كرديد،اعضاي گروه چه سرنوشتي پيدا كردند؟
يغمائي:
گروه كوچك ما در آغاز شش تن عضو داشت مهدي مددي ،جواد هاشمي، طه مير صادقي، حسن رحيمي، علي اصغر فقيهي ، اخوان و صالحي . صالحي از زمره دانشجويان اهل مطالعه اي بود كه وقتي ماجرا را دانست از عضويت در گروه دوري گزيد و ترجيح داد فعاليتهاي شخصي خودش را ادامه بدهد.حسن رحيمي و جواد هاشمي و مير طه ميرصادقي در دوران خميني در درگيري مسلحانه با پاسداران و ماموران جمهوري اسلامي به شهادت رسيدند. از سرنوشت اخوان كه طلبه و دانشجوي پزشكي بود پس از آزادي از زندان شاه خبري ندارم. اصغر فقيهي كه فرزند يكي از روحانيون اصفهان و دانشجوي دانشگاه مشهد بود متاسفانه در سال شصت دستگير و به زير شكنجه هاي وحشيانه كشيده و نادم شد و پس از مدتي او را به دار آويختند و مهدي مددي در ميان مجاهدين است.
علي ناظر:
در رابطه با شهيدان مجاهد و مبارز موضع ذهني داشتن چندان مشكل نيست ولي در رابطه با كساني چون علي اصغر فقيهي چه نظري داريد، كسي كه مدتها با هم مبارزه كرده ايد و سرانجام سرنوشتي اين چنين پيدا كرده.
يغمائي:
من در رابطه با كساني كه در سالهاي بخصوص شصت و در اوج شكنجه ها گذارشان به مسلخهاي خميني افتاد نمي توانم موضعي راحت داشته باشم. فقط متاسفم. مي توان فكر كرد كه وقتي علي العموم در دوران شاه و خميني چريك با سيانور در دهان تردد مي كند معنايش اين است كه نمي شود به مقاومت در زير شلاق در رابطه با همه اعتماد داشت. و تمام افراد همايون كتيرائي و گلسرخي و بديع زادگان و مهدي رضائي نيستند. آن هم در دوران خميني. ياد كساني كه سالها مبارزه كردند و سرنوشتي تراژيك يافتند هميشه تلخترين خاطرات زندگي مرا تشكيل مي دهد.در رابطه با كساني چون اصغر فقيهي و مثلا حسين رافتي كه او هم سر نوشتي چون فقيهي پيدا كرد من هيچوقت نتوانسته ام موضع عاطفي و شخصي بگيرم و هميشه احساساتم در رابطه با اين ها دردناك بوده است. از يك طرف در رابطه با سياست و انقلاب اينها ضعف نشان داده و باعث ضربه خوردن و دستگيري اين و آن شده اند. از طرف ديگر من آنها را در شرايط ديگر ديده و مي دانم كه انسانهائي بودند كه به خاطر منافع مردمشان به ميدان آمدند ولي در زير شلاق و شكنجه هاي وحشيانه شكنجه گران رژيم خميني له و مغلوبشان كردند؟ چگونه بايد انديشيد؟صميمانه مي گويم كه متاسفم و بس. و آرزو مي كنم هيچ كس در چنين شرايطي قرار نگيرد.
ناظر:
چرا گروه شما ضربه خورد؟
يغمائي:
گروه ما به گروه والعصر كه در مشهد و قوچان و بجنورد فعال بود وصل بود. اعضاي گروه والعصر در كار مسلح شدن بودند و گروه والعصر از طريق يكي از اعضاي مجاهدين به سازمان مجاهدين وصل بودند. در حقيقت در حول سازمان مجاهدين شاخه ها و شبكه هاي ريز و درشتي در حال تشكيل شدن بود كه اعضاي زبده تروخالص تر آن سر انجام پس از عبور از فيلترهاي گروه خود و گروه بالاتر از خود به مجاهدين وصل مي شدند. در اين سر فصل سازمان مجاهدين با بحران سال 1354 روبرو بود و ماجراهاي تغيير ايدئولوژي در حال رخ دادن بود و بسياري از چيزها به هم ريخته بود. با ضربه خوردن به مجاهدين و دستگيري تني چنداز اعضا ي تغيير ايدئولوژي داده، و بي مسئوليتي يكي از اين افراد كه اطلاعات گروه والعصر را داشت، والعصر در دام ساواك قرار گرفت و با ضربه خوردن به والعصر گروه دانشجوئي ما مورد تهاجم ساواك قرار گرفت و فكر مي كنم بجز ما مجموعا شصت هفتاد نفردر مشهد، قوچان ،بجنورد ، گرگان و قم دستگير شده و روانه ساواك مشهد و تهران شدند كه در بين آنها همه جور افرادي از دانشجو و معلم و دبير و محصل گرفته تا مغازه دار و كشاورز و حتي چوپان ديده مي شد.يادم نميرود پس از دو ماه كه از سلول به زندان عمومي ساواك مشهد در لشكر هفتاد و هفت خراسان منتقل شدم از تنوع و كثرت كساني كه با من هم پرونده بودند تعجب كردم.
علي ناظر:
وجود چوپان و كشاورز مقداري تعجب آور است؟
يغمائي:
حتي هنوز اسمهايشان در خاطرم هست، كسي به نام شادانلو، چوپاني به اسم رحمان پارس، كشاورزي به نام حمزه دنيوي، بنائى به نام دلشاد، شير مرد قالى بافى بنام على صبورى كه در دوران شاه به نظرم به زندان ابد محكوم شد و بعدها مجاهدى برجسته شد و در دوران خمينى به شهادت رسيد، شيشه فروشى به نام على خلخالى كه هم اكنون هم هست و مجاهد است و يك حاجي شصت و پنجساله قرص و نيرومند با عضلاتى سفت و سخت و دستاري خراساني وريش و سيمائي جذاب شبيه به تصاوير فردوسي به نام حاج فلاح كه مدتها شكنجه شد و به طور جانانه اي مقاومت كرد و لب از لب باز نكرد، اينها كساني بودند كه اسلحه تهيه كرده و به والعصر فروخته بودند. يادم نميرود كه حاج فلاح در زير ضربات متوالي شلاق فقط آه مي كشيد و فرياد نمي زد و وقتي نوبت شلاق خوردنش تمام مي شد فقط مي گفت « لاالاه الاالله» و دستارش را مرتب مي كرد و در گوشه اي دراز مي كشيد و يا بلند مى شد و پدرانه به بقيه شكنجه شدگان رسيدگى مى كرد حاجي فلاح طاقت غريبى داشت و اسلحه فروش بود ولي نم پس نمي داد و فقط وقتي ساواكي ها فهميدند حاجى چند هفته اى قبل از دستگيرى عروس تازه چهارده پانزده ساله اى دور از چشم خاتون اول به خانه آورده و تهديد كردند كه ماجراي زن گرفتن مخفيانه اش را به زن اولش خبر خواهند داد مقاومتش شكست وجاي سلاحها را لو داد و ساواك مقادير زيادي تفنگ و مسلسل و كلت به دست آورد.
علي ناظر:
و از آن به بعد چه اتفاقاتي افتاد؟
يغمائي:
ازآن موقع من با مجاهدين بودم يعني از شهريور سال 54 تا زمستان سال هفتاد و يك من با مجاهدين و در درون سازمان مجاهدين بودم. مدت زماني عضو ، مدتي عضو مركزيت، دو سه سالي هوادار و سرانجام در زمستان هفتاد يا هفتاد و يك ،در دي ماه با نوشتن ياداشتي و تسليم ان به مسئول خود دوستانه از سازمان مجاهدين به عنوان عضو سازمان مجاهدين يا هوادار تشكيلاتي و امثال اين چيزهاخداحافظي كردم اما طبيعي است كه تعهدات حقيقي من بر جاي بود وبراي من راه اگر چه ديگر در تلاش قلمي من، ادامه داشت و ادامه دارد.

۲۰ نظر:

ناشناس گفت...

I loved as much as you will receive carried out right
here. The sketch is tasteful, your authored material stylish.
nonetheless, you command get got an impatience over that you wish be delivering the following.
unwell unquestionably come further formerly again as exactly the same nearly very often inside
case you shield this hike.

Check out my web blog: myvideo downloader
my site > radiosender

ناشناس گفت...

The rig that runs Crysis at 68 FPS will get close to a hundred on older or less demanding games.

However, playing it online has now increased your
chances of winning. This is your other tank in
Warhammer online, special ability is buffs.

my blog spiele spielen

ناشناس گفت...

Good article. Ι аbsοlutely apprесiate this sіte.
Keep it up!

my page ... kostenlos spielen ohne anmeldung

ناشناس گفت...

Hi! I just wanted to ask if you ever have any trouble
with hackers? My last blog (wordpress) was hacked and I ended up losing months of hard work due to no data backup.
Do you have any solutions to stop hackers?

Review my web page; spiele spielen

ناشناس گفت...

Tomb Raider, Mega Moolah, Mermaid's Millions, and Blackjack are some of the new Android game apps that have been released from Microgaming's partner, Spin 3.

You will eventually run into the Download Location menu with two options: Wii
System Menu and SD Card. The full version has
no ads and offers goal alerts for the leagues and teams
of your choice.

Feel free to surf to my blog ... internetradio
My web site :: spiele spielen

ناشناس گفت...

Althοugh you can't go back to any songs, you can skip songs, mark them as ones you like or dislike, and browse the names, bands, and CD the song is on of all the songs that have played already. Many people will be happy with replaceable batteries for home use and occasional outings. This not only allows listeners to listen to their favorite MP3 files along with their SIRIUS radio; it also lets them digitally record their favorite radio songs for instant playback.

my weblog ... wikitunes.de

ناشناس گفت...

Hi there! I know this is kinda off topic however , I'd figured I'd ask.

Would you be interested in trading links or maybe guest
authoring a blog post or vice-versa? My website covers a lot of the same subjects as yours and I think we could
greatly benefit from each other. If you happen to
be interested feel free to shoot me an e-mail. I look forward to hearing from
you! Great blog by the way!

Feel free to surf to my page :: www.the-k.com

ناشناس گفت...

Eye to computer screen control is also available. Stored energy printers.

In essence, they appreciated each other and never lost sight of how lucky they felt to have each other as
their spouse. With an average annual fee of 10,000 pounds, representing between 25% - 36% of professional incomes this has
risen assiduously by 41% in the last five years. Their history timeline details how the greenhouse covered 4,000 square feet, and in 1976, a 6,000 square foot greenhouse was added. This miniature machine generates a monthly power of 40 k - Wh and is 36 inches tall. This was the time when broadband internet was still in its infancy and uploading the revised pages could be nothing short of tedious with a slow phone line connectivity. Nevertheless, we're now moving on and talking about the top Xbox 360 games for 2012. The players have to buy the weapons to use from the available shops and weapon stores. When you set out to influence another’s feelings for you, are you not interfering with that person’s free will.

Also visit my web page http://mysticvistas.com/
My site - wiki.harpersglobe.com

ناشناس گفت...

Whаt I dіdn't know was how I would get all of what I wanted in just six hours. The broadcasting process is not complicated as all the equipments essential are easily available but with new ideas coming up every day, new requirements rise with new criteria of transmission like Dab Digital Radio and DRM. A MOBILE APP GIVES THE STATION A DIRECT MARKETING CHANNEL TO COMMUNICATE WITH THEIR LISTENERS.

my web page ... please click the next site

ناشناس گفت...

If you are using firewall software such as
Outpost Firewall Pro, the paid edition of Online Armor and Kaspersky Internet
Security or PURE, you can take advantage of using their Blocklist feature that will block connections
to known malicious URL and IP addresses.

If the executives promise high traffic then understand you
are talking with a non-SEO person. Search engine marketing (SEM) is an essential a part of any site promotion strategy.
This gives your name higher credibility and better search engine rank.
If you simply copy the original manufacturer's description, you don't add value
to your product and you certainly don't add your personal touch that can make you stand out from your competitors. Examine in detail the shift in the customers'
rank, and progress in their positions. They make their strategy according to the
audience their client is targeting. Lastly, make sure that you have a reliable work-at-home office.
Online research is required to determine the packages
and SEO Company. Most of the XML sitemap generators online are simple enough for anyone
to use. Thus, if your charges are overly cheap, this might
cause doubts and worries from their mines regarding
the quality of the service they get. If the comments are created for solely promotional purposes, they will probably
get deleted. ' Every page should be optimized with additional keywords. It's
more control than you get In many backlinks and every element of these controls allow you to link a bit more than he would
be out of control. Create a general, high-level category in which you want to manage all phrases'for example 'global,' 'online,' 'channel,
' and so on. G) SEO basics -Image 6: Open Google. You need to try to find reputed SEO consultants. SEO is becoming the most rewarding career nowadays. They are looking up the the keywords you did research on to find what they are looking for. com is one of the premier portals on the World Wide Web which has been formulated with the intention of providing SEO Hosting options for webmasters around the world who seek a way to ensure that their websites reach the top ranks of all major search engines.

Feel free to surf to my webpage: www.bylhosting.com

ناشناس گفت...

Great blog here! Also your website loads up very fast!

What host are you using? Can I get your affiliate link to your host?
I wish my web site loaded up as fast as yours lol

Take a look at my website youtube converter

ناشناس گفت...

5. This means you tend to be copying it through file sharing websites
like rapidshare, megaupload, hotfile, etcetera. The more doors you have the more chances of people finding it.
Out of those 6 keywords, further reduce the number of keywords.
A dedicated SEO expert will devote all the attention and effort in enhancing the visibility
of your website or business in the online world.
Search engines are getting smarter at detecting sites that are spamming keywords or
made solely for the purpose of advertising. While these
5 truths may seem self-evident, it is the astonishing
fact that they are contradicted, and even outright disputed, in the greater SEO debate.

There are many tools online to help you research relevant keywords, such as the Google Adwords Keyword Tool.
Online research is required to determine the packages and SEO Company.
For those of us who are using the internet to make money, we
all know that it is absolutely essential to get visitors out to our websites.
organic search, frequency of blog posts, frequency of on-page optimization, the
relative importance of links, the use of social media, the
best way to measure results, etc. However, in general,
SEO services involve using standard and compliant coding.
Let us assume that at this point you have 6 keywords.
Here you will need an SEO agency such as Webfirm to try and run damage limitation.
And, as more and more companies move larger portions of their advertising budgets to
internet marketing, there is an even greater demand for their skills.
It has been designed especially for business purposes and it holds biggest importance
for your B2B online marketing strategy. Today, it
is necessary that you scout the market for the best SEO Host that
can help you achieve this. SEO content is a huge deal in today's online oriented business world. The content must complement the theme of the website design. ============ More at: Comment "Smartly" & Increase Page Views: Writing Essentials 8.

Here is my blog post relevant web site
Also see my web site - http://www.backlinkbasis.com/linkpyramide/

ناشناس گفت...

May Ι ѕimply saу whаt a rеlief to unсover ѕomebody who truly κnоωs what theу аrе ԁiscussіng online.
You certаinly underѕtand how to bгіng
a problem to light and maκе it important.

A lot moгe ρeople havе to look at thiѕ аnd undеrstand this siԁe of the story.
It's surprising you are not more popular given that you definitely have the gift.

Feel free to visit my website myvideo downloader
my site - mouse click the following webpage

ناشناس گفت...

For most up-to-date news you have to visit web and
on world-wide-web I found this web page as
a best web site for most up-to-date updates.

Here is my homepage primary games arcade 2

ناشناس گفت...

That is very fascinating, You are a very skilled blogger.
I have joined your feed and sit up for looking for more of your great post.
Additionally, I have shared your website in my social networks

Take a look at my weblog; myvideo downloader

ناشناس گفت...

I blog frequently and I really thаnk you for your іnformation.
Thіs gгeat аrticle has truly pеаked my intеrest.

I am gοing to bookmarκ уour website and keep checκing for nеω information about
once a ωeek. I oρted in for yоur Feed too.



My webρage :: kostenlos spielen ohne anmeldung
my web site > internet radio

ناشناس گفت...

1. B) SEO basics - Image 2: Select-'English' and 'All Countries and Territories'.
It's a competitive world out there on the world-wide web, but SEO consulting can help you dramatically improve your odds of being found in the din and getting your message across. This will not only help you find the best service provider but will help you build an idea about the recent SEO market. Organic SEO uses valid and safe techniques to rank your site for its keyword. If the conversion is higher with a certain keyword or a particular set of keywords, then the SEO vendor can focus on the same keyword to get it ranked high in all the search engines. Since keyword analysis is needed for both SEO (search engine optimization) and SEM, we often confuse using these terms. Lastly, make sure that you have a reliable work-at-home office. Moreover, some companies are not able to get the desired results and their techniques might even have bad effects on the business's website.
Also make sure that the articles are of high quality as it is the
key to get better rankings on search engines
and more profits. organic search, frequency of blog posts, frequency of
on-page optimization, the relative importance of
links, the use of social media, the best way to measure results, etc.
The growth management of small business can be accomplished with SEO as an integral part of your overall Internet marketing strategy.
Advertise by Selling Branded Products. Think
wine, and keep the URL intact. For this reason, having mentions from these sites have increasingly become a more valuable asset for
your internet marketing. SEO defined. Have you been
looking at your competitor's websites to see what kind of keywords they're using.
When a person enters a keyword into the search box of a particular search engine such
as Google, there will be scores of results showing out which are a result
of a search engine algorithm devised by that particular
search engine. A good web solutions company will always provide you realistic time frame for the results to show up.
November 2012.

Feel free to visit my web blog; mylali.net

ناشناس گفت...

These five free basketball game apps for the i - Phone
will surely help you get your game on. Naturally the ideal situation is to be able to
lose weight really fast with a little amount of discomfort.
The player guides Phen through 10 levels of dungeon gameplay, finding a whole host of weapons and other items as well.


My web blog; simonsoftware.se

ناشناس گفت...

This provides an important social outlet for many youngsters in a time when more and
more people are becoming increasingly isolated from one another.
When children fit these fun video game titles into actions require time
to view those facial seems to be and human body expressions.
So all you gaming maniacs, log on to your internet connected by service provider like Verizon
Fi - OS Internet and have a blast of a time.

Stop by my web-site ... gratis spiele spielen

ناشناس گفت...

If you decide to pursue SEO as a way to generate
revenue, you must beware that you will open yourself up to a host of
new scam products. These types can be taken with you on a road trip or in your RV, or
they can just be easily moved around the house.
If your looking for something dark and different or maybe light and lucsious,
chances are you'll find it on one of these stations.

Feel free to surf to my web-site - internetradiosender